کتاب پیک قصه نویسی را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
فروش ویژه
کتاب پیک قصه نویسی
معرفی کتاب پیک قصه نویسی
3.8 (5)
کتاب
پیک قصه نویسی،
اثر
مهدی حجوانی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1397
توسط انتشارات
سوره مهر
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
حال برای اینکه در این درس فقط به بیان خشک و ذهنیِ تعاریف نپرداخته باشیم داستان بچۀ مردم نوشتۀ جلال آل احمد را برای نمونه نقل کنیم. موضوع داستان همان «رها شدن کودکی در خیابان» است. اگرچه آوردن این نمونه شما را در عمل با قالب داستان بیشتر آشنا می کند و در هر حال مفید است قصد ما فقط این نیست. هدف ما از ارائۀ این داستان بررسی دو تفاوت عمدۀ قالب داستان با دیگر قالب های منثور است یعنی تخیل و حس برانگیزی. قصد داریم با ذکر این نمونه بگوییم که برخلاف قالب گزارش مقاله خاطره تاریخ زندگینامه و سفرنامه در قالب داستان دست نویسنده تا چه حد برای تغییر در واقعیت بیرونی و پس و پیش کردن یا حذف و اضافۀ آن باز است. همچنین به این نکته اشاره کنیم که چگونه می توان از واقعیتی بیرونی آغاز کرد و با یاری تخیل به خلق داستانی رسید که ساختگی اما حس برانگیز است. برگردیم به حادثۀ مورد نظر «نوزادی قنداق پیچ در گوشه ای از یک خیابان رها شده است.» فرض می کنیم که شما به عنوان داستان نویس با چشم خود چنین کودکی را دیده اید یا با خواندن گزارش و مقاله و خاطره ای دربارۀ او یا صرفاً با شنیدن واقعه از زبان کسی تحت تأثیر واقع شده و قلم به دست گرفته اید تا داستانی در این باره بنویسید. ذهن خلاقه را نهیب می زنید و به کارش وامی دارید. از نوشتنْ فاصله می گیرید و خود را به جای خواننده می گذارید تا به سوالات او پاسخ گویید. این بچه را چه کسی سر راه گذاشته است؟ انگیزۀ او چه بوده؟ و... بچۀ مردم/ جلال آل احمد خوب من چه می توانستم بکنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگه دارد. بچه که مال خودش نبود. مال شوهر قبلی ام بود که طلاقم داده بود و حاضر هم نشده بود بچه را بگیرد. اگر کس دیگری جای من بود چه می کرد؟ خوب من هم می بایست زندگی می کردم. اگر این شوهرم هم طلاقم می داد چه می کردم؟ ناچار بودم بچه را یک جوری سربه نیست کنم. یک زن چشم و گوش بسته مثل من غیر از این چیز دیگری به فکرش نمی رسید. نه جایی را بلد بودم نه راه و چاره ای می دانستم. نه اینکه جایی را بلد نبودم می دانستم می شود بچه را به شیرخوارگاه گذاشت یا به خراب شدۀ دیگری سپرد ولی از کجا که بچۀ مرا قبول می کردند؟ از کجا می توانستم حتم داشته باشم که معطلم نکنند و آبرویم را نبرند و هزار اسم روی خودم و بچه ام نگذارند؟ از کجا؟ نمی خواستم به این صورت ها تمام شود. همان روز عصر هم وقتی کار را تمام کردم و به خانه برگشتم و آنچه را که کرده بودم برای مادرم و دیگر همسایه ها تعریف کردم نمی دانم کدام یکی شان گفتند «خوب زن می خواستی بچه ات را ببری شیرخوارگاه بسپری. یا ببری ش دارالایتام و...» نمی دانم دیگر کجاها را گفت. ولی همان وقت مادرم به او گفت که «خیال می کنی راش می دادن؟» من با وجود اینکه خودم هم به فکر این کار افتاده بودم اما آن زن همسایه مان وقتی این را گفت باز دلم هری ریخت تو و به خودم گفتم «خوب زن تو هیچ رفتی که رات ندن؟» و بعد به مادرم گفتم «کاشکی این کارو کرده بودم.» ولی من که سررشته نداشتم. من که اطمینان نداشتم راهم بدهند. آن وقت هم که دیگر دیر شده بود. از حرف آن زن مثل اینکه یک دنیا غصه روی دلم ریخت.
نویسنده
مهدی حجوانی
در حال حاضر مطلبی درباره مهدی حجوانی
نویسنده پیک قصه نویسی
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک