کتاب تاکسی هفت را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
فروش ویژه
کتاب تاکسی هفت
معرفی کتاب تاکسی هفت
4.1 (5)
کتاب
تاکسی هفت (داستانهای طنزآمیز)،
اثر
جلال سمیعی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1394
توسط انتشارات
سوره مهر
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
رادیو یکهو زد زیر آواز «برام هیچ حسی شبیه تو نیست/ کنار تو درگیر آرامشم...» پیرمرد گفت «آرامش فقط در لندن بود اون وقتها با اینکه جنگ دوم جهانی شروع شده بود ما با آرامش خاصی دورۀ چریکی میدیدیم. خاطرم هست گاهی چرچیل میآمد در لباس مبدّل از ما سان میدید. میگفتن اینجوری خودش هم آرامش می یابه.» زن گفت «مستقیم.» راننده زد روی ترمز و زن سوار شد. زن شیشه را داد بالا و گفت «آقا من باید برم پارکوی شما میری یا نه؟» راننده گفت «نه خانوم من تا ونک میرم بعدش دور میزنم. ما بالاشهری نیستیم. از اوناش نیستیم.» پیرمرد گفت «فکر میکنم این ترافیک یک روزی باید به دست آرتش مدیریت بشه. اگه بدن دست بنده سر میدونهای اصلی تانک میذارم هر موتوری که خلافی کرد بهش شلیک کنن تا نظم آهنین برقرار بشه. این وضعیت انسان رو حقیقتاً یاد جبهه های نامنظم روس میندازه.» رادیو گفت «اگر تو روزی بازآیی شکوه و شادی افزایی...» زن گفت «قرار بوده کل تهران رو زوج و فرد کنن تا ترافیک نصف بشه ولی خبری نشد.» راننده گفت «همه ش قراره یه کاری بکنن نه اینکه اون کار رو واقعاً بکنن که. یه روز ممنوع کنن فقط اجازه بدن تاکسیا بیان حتی موتور نیاد ببین چطوری شهر آروم میشه همه با هم دوست میشن مهربون میشن.» پیرمرد گفت «متأسفانه ملی شدن نفت باعث شد ترافیک بیشتر بشه. این تنها بدیِ ملی شدن بود. همه رفتن از بودجۀ دولت ماشین آوردن در مملکت اوضاع شد این. همون درشکه چهش بود واقعاً؟ اسب که این همه لوازم یدکی نمیخواست.» زن گفت «یادش به خیر! توی نصف جهان درشکه سوار شدیم چقدر خوب بود! به قول ایشون اسب اندازۀ ماشین غر نمیزنه.» راننده گفت «کاش من خودم اسب بودم! یه علفی میرسید آدم دیگه دغدغه نداشت جفتک هم نمینداخت که شلاق بخوره. الان چی! زنت و بچه هات و مسافرا و همه جفتک میزنن بِهت شلاقت هم میزنن.» رادیو گفت «حتماً میدونید که در قدیم تلگرافخانه در زمان امیرکبیر افتتاح شد. شاید بد نباشه که بدونین اصطلاح حرفِ مُفت هم از همین اتفاق اختراع و رایج شد.» زن گفت «آقا من رو سر ایستگاه تاکسیای پارکوی پیاده کن علّاف نشم.» راننده توی خودش بود. پیرمرد گفت «از این وضعیت خسته شده یم. باید بگیم تعطیلش کنن یک مدت. فعلاً کافی هست.»
نویسنده
جلال سمیعی
در حال حاضر مطلبی درباره جلال سمیعی
نویسنده تاکسی هفت
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک