کتاب شرجی آواز را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
فروش ویژه
کتاب شرجی آواز
معرفی کتاب شرجی آواز
3.4 (2)
کتاب
شرجی آواز،
اثر
احمد عزیزی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1397
توسط انتشارات
سوره مهر
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
وجین زار وه چه سرد و سوت و کور آمد بهار از زمستان های دور آمد بهار آه آه ای بلبل گم کرده راه! خون منه در چشم من از بغض آه وه درین غربت چه می خواهد ز من این بهار بی گل بی یاسمن کاکلی در کوه می خواند چرا ابر بر اندوه می راند چرا آه ای زخم زمین بر دوش من جنگل سرخ شقایق پوش من وارث زخم نیاکان منی! آه ای جنگل که در جان منی جنگل آن تصنیف های شاد کو آن زنان سبز شالی زاد کو کوچه هایی معبر خواب پلنگ خانه هایی لانهٔ آواز و رنگ بازمی گشتیم شب در نور ماه کشتزاری از تبسم در نگاه تپه ها سرسبز دامان ها بلند نهرها آبستن کوه سهند ما به آتش سجده می بردیم شب شعلهٔ انگور می خوردیم شب کوه ها آیینهٔ آتشفشان بین ما و آسمان صد کهکشان شب ز شوق شمعدانی سینه پر روز از ترس پری آیینه پر روی ایوان سرّ شبنم فاش بود نور در آیینه ها نقاش بود در سکوتستان هوش شاخه ها پچ پچ گل زیر گوش شاخه ها صبح ها میراب ها در می زدند کاکلی ها در هوا پر می زدند عقل در رهن شراب و جام بود شاعری مستأجر الهام بود بال باران سایه بر گل می گشود رزق گلدان را مقرر می نمود یاس ها در کوه سوسو می زدند سیم ها کوس پرستو می زدند بازمی گشتیم سرمست از کلاس در دبستانی پر از گل های یاس بر سر هر جو لب هر دشت و کشت یک نفر با گاری یخ دربهشت داد می زد مرد آب آلوفروش آی یک لیوان شقایق یک قروش برکه از تیر چکاوک پُرطنین دشت از داغ شقایق آتشین شب کنار لاله اردو می زدیم صبح سنجاقک به گیسو می زدیم روی سر سرشاخه های سرخ توت زیر پا موسیقی سبز سکوت می شکفت از سیل تمثیل بهار استعارات خوشی در کوهسار مادرم می گفت شادی گندم است مشق امشب درس کوکب خانم است ما وجین راز می کردیم ظهر نور را آواز می کردیم ظهر حیف آن دوران شبنم بار رفت روزهای آبی دیدار رفت ناگهان گل های آتش وا شدند خشک سال آمد درختان پا شدند در گلو خشکید بغض آبشار رو به غربت قاصدک ها رهسپار از فراز مادیان دیدیم ما تار شد خورشید و گرییدیم ما شیون آمد راه بر شادی نماند یک خروس از صبح آبادی نماند ای عروق جنگل ویران شده! تک سوار توسن طوفان شده مثل اشباح اسیران آمدیم جنگل و من هر دو ویران آمدیم آه این ویرانه و تل را ببین روی صحرا خون جنگل را ببین ما به سمت نامرادی می رویم تشنه لب وادی به وادی می رویم لاله ها آواز عصیان می دهند اسب ها در جلگه ها جان می دهند لاله این خاک در خون پرپر است دختر این ایل یک چشم تر است بعدها آوازها خون می شوند بیدها در باد مجنون می شوند می کشد ما را و می کاهد ز ما این شب قطبی چه می خواهد ز ما
نویسنده
احمد عزیزی
در حال حاضر مطلبی درباره احمد عزیزی
نویسنده شرجی آواز
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک