جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
213,900
زندگی نمی تواند به خاطر ظهور تراژدی از حرکت بماند. حتی اگر پسر آدم بمیرد، همچنان باید غذا آماده کرد و حتی اگر تنها دختر آدم دارد دیوانه می شود، باید ایوان خانه را تعمیر کرد. خانم فردریک طبق برنامه ی منظم خود، مدت ها پیش هفته ی دوم ژوئن را برای تعمیر ایوان ورودی خانه که سقفش به طرز تهدیدآمیزی شکم داده بود، تعیین کرده بود. ایبل پر سر و صدا از ماه ها پیش برای انجام این کار استخدام شده بود و دقیقا صبح روز اول هفته ی دوم سروکله اش پیدا شد و به کار مشغول شد. طبیعتا هوش و حواسش سر جایش نبود. هوشیاری هیچ وقت از خصیصه های ایبل پر سر و صدا نبود. اما امروز چندان بی هوش و حواس نبود و در عوض پر حرف و خوش مشرب بود. بوی دهانش تقریبا باعث شد خانم فردریک و دختر عمه استیکلز موقع شام دیوانه شوند. حتی ولنسی هم، با تمام بی قیدی اش، از آن اذیت شده بود. اما از ایبل و سخنوری های سرزنده اش خوشش می آمد و بعد از اینکه ظرف های شام را شست، بیرون رفت، روی پله ها نشست و با او مشغول صحبت شد.
از نظر خانم فردریک و دختر عمه استیکلز، ولنسی مرتکب اقدام بسیار ناشایستی شده بود. اما چه کاری از دست آنها برمی آمد؟ وقتی ولنسی را صدا زدند که به داخل برگردد، او فقط با تمسخر لبخند زد و درخواستشان را نادیده گرفت. سرپیچی پس از شروع خیلی آسان می شد. درواقع فقط گام اول بود که اهمیت داشت. هردوی آنها از ترس اینکه ولنسی جلوی ایبل پر سروصدا آبروریزی راه بیندازد، جرئت نداشتند بیشتر از این چیزی بگویند؛ چون مطمئنا ایبل خبرش را با نظرات و مبالغه های مخصوص خودش در تمام دهکده پخش می کرد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک