جهت اطلاع از کتاب های جدید این نویسنده روی دکمه خبرم کن کلیک کنید.
دیوید هربرت لارنس
زادهی یازدهمین روز از سپتامبر سال ۱۸۸۵ در ایستوود ناتینگهام شایر. لارنس نویسنده، نقاش، شاعر و مقالهنویس انگلیسی است که در زمرهی شاخصترین چهرههای ادبی بریتانیا قرار میگیرد. او در خانوادهای فقیر به دنیا آمد و اولین داستانش را با عنوانِ «طاووس سفید» در سال ۱۹۱۱ نوشت؛ درست زمانی که به شغل آموزگاری مشغول بود. هشت سال بعد و در سال ۱۹۱۹، به استرالیا، امریکا و اروپا سفرهایی داشت. دستاوردهای این بازه زمانی، خلق داستانهای زیادی بود که از آن جمله میتوان به «رنگینکمان» و «پسرها و عشاق» اشاره کرد.
لارنس با هر معیاری در زمرهی بهترین نویسندگان قرن بیستم است. اگر برای هر شاعر یا نویسندهای قائل به خانوادهای باشیم که او را در بر میگیرد، بیگمان بایستی لارنس را نیز در خانوادهای از دیگر شاعران و نویسندگان ناممکنی قرار دهیم که بیش از حد معاصرند، بدان معنا که هماره خود را از گذشته به آیندهای میافکنند که همیشه پیش روی ماست، نه در پسِ ما، که هیچگاه نمیتوانیم آنان را در زمانهی خود جا دهیم؛ شاعران و نویسندگانی چون والت ویتمن، فردریش نیچه و ژرژ باتای.
«میل» و «مرگ» هر دو در آثار لارنس نقشی مهم دارند: راههایی به سوی ناممکن، شاید به سوی سرزمین ناشناختهای که بیرکین در رمان «زنان عاشق با اورسلا» از آن میگوید، یا شاید به سوی همان جایی که لارنس با برتراند راسل از آن سخن گفته و راسل او را دیوانه میخواند یا به سوی همان سرزمینی که لارنس در شعر سرزمین ناشناخته توصیفش میکند.
چه ممنوعیت انتشار آثار لارنس در اروپا و امریکا تا دههی ۱۹۶۰ و چه بعدها شهرت روزافزونش به عنوان نویسندهای رسوا، هر دو تا حد بسیاری پیشزمینهای گمراهکننده به مخاطبِ آثارش داده است. آنچه لارنس در پی آن است، هماهنگی رمانتیک انسان با طبیعت است، با تمام خشونتی که در آن هست و البته رابطهی انسان با انسان به واسطهی طبیعت و نه از طریق قانون یا قراردادهای اجتماعی.
اگرچه شهرت لارنس مدیون رمانهای شگفتانگیزش است، اما بیگمان اگر این رمانها را نیز نمینوشت، امروز به خاطر داستانهای کوتاه و بلندش همچنان شهرتی جهانی داشت. او شاعر، نقاش، نمایشنامهنویس و منتقد نیز بود که دربارهی هریک از این وجوهِ وجودش میتوان بسیار سخن گفت.