دنیای کتاب

کتاب اربعین طوبی pdf رایگان | داستان کتاب اربعین طوبی

 

اربعین طوبی

داستان این رمان درباره طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدرش را از دست می دهد و در روزگار یتیمی به ازدواج تاجری عراقی در می آید و در بصره همسایه هوویی زبان نفهم می شود. اوضاع زندگی بر وفق مراد نیست اما طوبا تصمیم می گیرد به جای فرار بماند و فرزندانی تربیت کند که افتخار همسرش عبدالله باشند. سال هایی توام با شادی و مرارت برای طوبا سپری می شود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله می کند. پسران طوبا باید به ارتش ملحق شوند اما طوبا جنگیدن با خمینی را برای فرزندانش حرام می کند و …

شخصیت طوبی داستان زندگی خود را در مسیر پیاده روی اربعین از بصره تا کربلا برای نوه هایش تعریف می کند. متن داستان این کتاب ۴۰ گام دارد و در هر گام با دستمایه قرار دادن داستان زمان حال طوبا و پیاده روی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میان سالی او که در بر دارنده حال و هوای بخش هایی از تاریخ معاصر دو سرزمین ایران و عراق است روایت می شود. این داستان برگرفته از واقعیت است.

پایگاه خبری تحلیلی حلقه وصل:

به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان پایگاه خبری تحلیلی حلقه وصل در نظر دارد هر  روز یک کتاب از نویسندگان برتر انقلاب اسلامی را به مخاطبین عزیز معرفی کند تا از این فرصت معنوی نهایت استفاده را داشته باشند.

رمان «اربعین طوبی» داستان طوبی دختری نوجوان است که در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پدرش را از دست می دهد  و در روزگار یتیمی به ازدواج تاجری عراقی در می آید و در بصره همسایه هوویی زبان نفهم می شود. اوضاع زندگی بر وفق مراد نیست اما طوبی تصمیم می گیرد به جای فرار بماند و فرزندانی تربیت کند که افتخار همسرش عبدالله باشند. سال هایی توام با شادی و مرارت برای طوبا سپری می شود تا اینکه ارتش بعثی صدام به ایران حمله می کند. پسران طوبا باید به ارتش ملحق شوند اما طوبا جنگیدن با خمینی را برای فرزندانش حرام می‌کند و …

شخصیت طوبی داستان زندگی خود را در مسیر پیاده روی اربعین از بصره تا کربلا برای نوه هایش تعریف می‌کند. متن داستان این کتاب ۴۰ گام دارد و در هر گام با دستمایه قرار دادن داستان زمان حال طوبا و پیاده روی او به سمت کربلا با رجوع به گذشته، نوجوانی، جوانی و میان سالی او که در بر دارنده حال و هوای بخش‌هایی از تاریخ معاصر دو سرزمین ایران و عراق است روایت می شود. این داستان برگرفته از واقعیت است.

رسائل (اندیشه حوزه علمیه عصر انقلاب اسلامی):

اربعین طوبی همین نزدیکی‌ها رخ داده است. زمانی‏که داعش به عراق حمله کرده، تا نزدیکی کربلا هم آمده است و مردم شمال عراق آواره شده‌اند… . طوبی پیرزنی شیعه و اهل بصره، بعد از سال‌ها بی‌خبری از فرزندش حسن، تصمیم می‌گیرد پای پیاده به کربلا برود و از امام‌حسین(ع) کسب تکلیف کند…

کتاب اربعین طوبی نوشته سیدمحسن امامیان و چاپ نشر جمکران، پلی است بین شیعه و سنی، گذشته و حال، ایران و عراق، مادر و فرزند، عاشق و معشوق، خواهر و برادر، تهران و بصره و کربلا؛ بین تمام این‌ها پل می‌شود تا آن‌ها را به هم برساند؛ در همان حال که از وحدت سخن می‌گوید، از اهل‌بیت و اثر شگرف آن‌ها در جامعۀ اسلامی بگوید؛ از حسین بگوید که چگونه حتی شیخ‌صالح سنی هم برای حفاظت از زائر کربلا، هر کاری می‌کند؛ که حتی عرب بدوی‌ای همچون فرهان، به حسین اقتدا می‌کند و باکی ندارد اگر خونش در راه او ریخته شود.

نویسنده بی‌آنکه نژاد و زبان خود را بر شخصیت‌ها تحمیل کند، با دقت فراوان به توصیف سبک زندگی عراقی‌اسلامی پرداخته است و سرچشمه اصلی این تفکر را دین اسلام و سنت اهل‌بیت معرفی می‌کند. نویسنده از مفهوم ملت، گرد و خاک تاریخ را می‌زداید و با کنارگذاشتن مفهوم غربی ملت، صحبت از ملت اسلام می‌کند؛ ملتی که در اینجا نه یک مفهوم نژادی، که مفهومی قرآنی است.

بخش‌های کتاب به ‌صورت گام مشخص شده‌اند. مخاطب همراه شخصیت‌های داستان، پای پیاده عزم کربلا می‌کند تا گم‌شده‌اش را پیدا کند. وقتی‏ به گام چهلم می‌رسد، اربعین شروع می‌شود؛ اربعینی که نه زمان دارد و نه مکان. هرجا که مخاطبی خود را برابر خون خدا ببیند شروع می‌شود.

برشی از کتاب:

خانه عبدالله ، خانه بزرگی بود اما همان روز اول دلم برای همه کودکیم تنگ شد. خوب شد مامانی همراهم آمده بود و الا دق مرگ می شدم. مامانی حال روزش از من بدتر بود و یک هوس زیارت سرپا نگهش می داشت. روز سوم شد و هوویم پا به خانه اش نگذاشت. مامانی حالش دست خودش نبود. هر وقت اینطوری می شد می نشست پای چرخ خیاطی اش و هی می دوخت و هی می دوخت تا خستگی جای فکر و خیالش را بگیرد.

اما اینجا فقط می بایست دور خودش بچرخد. دو پر چادررش را گره زد به کمرش ، یک یا علی محکم گفت و خانه را آب و جارو کرد. عبدالله که برگشت کلی شرمنده شده بود و می خواست دست مامانی را ببوسد اما هنوز بینشان یک کوه یخِ آب نشده فاصله بود. عبدالله با زبان بی زبانی به مامان فهماند که زن اولش فعلا روی پاشنه لج افتاده و قصد آمدن ندارد. مامان خنده ای کرد و بعد به آذری چیزهایی گفت که عبدالله نفهمد .

مضمون حرف های ترکی مامانی این بود:
به ما گفته بودند عراقی ها مهمان نوازند . این بود رسمش؟ خودتان از خودتان چهارتا چهارتایش را می گیرید حالا چه شده برای ما ناز و کرشمه می آیید؟ دختر یتیممو سپردم به زینب خاتون. ابالفضل بزنه به کمر هرکی باهاش بد تا کنه….

عبدالله هر چه را نفهمید، زینب و ابالفضل را خوب فهمید.

با همان فارسی نیم بندی که بلد بود گفت : وسایلتان را جمع کنید تا بفرستمتان کربلا.

دویدم چمدانم را ببندم که مامانی گفت: خودم تنها می روم. تو بمان پیش شوهرت.شاید زنش آمد. تو نباشی وهم ورش میدارد ، برای خودش جولون می دهد. خیال می کند تو آمدی گردش و تفریح . بمان سر زندگیت و حقت را بگیر.

3.7/5 - (24 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا