1
48,100
آدمیزاد یکه و تنها و بی پشت و پناه است و در سرزمین ناسازگار گمنامی زیست میکند که زاد و بوم او نیست، با هیچ کس نمیتواند پیوند و وابستگی داشته باشد. خودش هم میداند… میخواهد چیزی را لاپوشانی بکند، خودش را به زور جا بزند، گیرم مچش باز میشود: می داند که زیادی است. حتا در اندیشه و تکرار و رفتارش هم آزاد نیست. از دیگران رودرباستی دارد، میخواهد خودش را تبرئه کند. دلیل میتراشد، از دلیلی به دلیل دیگر میگریزد، اما اسیر خودش است، چون از خطی که به دور او کشیده شده نمیتواند پایش را بیرون بگذارد. گمنامی هستیم در دنیایی که دامهای بیشماری در پیش ما گستردهاند، و فقط برخوردمان با پوچ است. همین تولید بیم و هراس می کند. در این سرزمین بیگانه به شهرها و مردمان کشورها ـ و گاهی زنی ـ برمیخوریم، اما باید سر به زیر دالانی که در آن گیر کردهایم بگذریم. زیرا از دو طرف دیوار است و در آنجا ممکن است هر آن جلومان را بگیرند و بازداشت بشویم چون محکومیت سربستهای ما را دنبال میکند و قانونهایی که به رخ ما میکشند، و کسی هم نیست که ما را راهنمایی بکند. باید خودمان کار خودمان را دنبال کنیم. به هر کس پناه میبریم از ما می پرسد: “شما هستید؟” و به راه خودش میرود. پس لغزشی از ما سر زده که نمیدانیم، و یا به طرز مبهمی از آن آگاهیم. این گناه وجود ماست. همین که به دنیا آمدیم در معرض داوری قرار میگیریم، و سرتاسر زندگی ما مانند یک رشته کابوس است که در دندانههای چرخ دادگستری میگذرد. بالاخره مشمول مجازات اشدی میگردیم و در نیمروز خفهای، کسی که به نام قانون ما را بازداشت کرده بود گزلیکی به قلبمان فرو میبرد و سگکُش میشویم. دژخیم و قربانی هر دو خاموشند.
منبع: ناشر کتاب
نويسندگان كميابى هستند كه براى نخستين بار، سبك و فكر و موضوع تازهاى را به ميان مىكشند، بهخصوص معنى جديدى براى زندگى مىآورند كه پيش از آنها وجود نداشته است ــ كافكا يكى از هنرمندترين نويسندگان اين دسته بهشمار مىآيد.
خوانندهاى كه با دنياى كافكا سروكار پيدا مىكند، در حالى كه خرد و خيره شده، به سويش كشيده مىشود: همين كه از آستانهى دنيايش گذشت، تأثير آن را در زندگى خود حس مىكند و پى مىبرد كه دنيا آنقدر بنبست هم نبوده است. كافكا از دنيايى با ما سخن مىگويد كه تاريك و درهم پيچيده مىنمايد، بهطورى كه در وهلهى اول نمىتوانيم با مقياسهاى خودمان آن را بسنجيم. در آن از چه گفتگو مىشود، از لايتناهى؟ خدا؟ جن و پرى! نه، اين حرفها در كار نيست. موضوعهاى بسيار ساده و پيش پاافتادهى زندگى روزانهى خودمان است: با آدمهاى معمولى، با كارمندان اداره روبرو مىشويم كه همان وسواسها و گرفتارىهاى خودمان را دارند؛ به زبان ما حرف مىزنند و همه چيز
جريان طبيعى خود را سير مىكند. وليكن، ناگهان احساس دلهرهآورى يخهمان را مىگيرد! همهى چيزهايى كه براى ما جدى و منطقى و عادى بود، يكباره معنى خود را گم مىكنند، عقربك ساعت جور ديگر بهكار مىافتد، مسافتها با اندازهگيرى ما جور درنمىآيد، هوا رقيق مىشود و نفسمان پس مىزند. آيا براى اينكه منطقى نيست؟ برعكس؛ همه چيز دليل و برهان دارد، يكجور دليل وارونه؛ منطق افسارگسيختهاى كه نمىشود جلويش را گرفت. ــ اما براى اين است كه مىبينيم همهى اين آدمهاى معمولى سر بهزير كه در كار خود دقيق بودند و با ما همدردى داشتند و مثل ما فكر مىكردند، همه كارگزار و پشتيبان «پوچ» مىباشند. ماشينهاى خودكار بدبختى هستند كه كار آنها هرچه جدىتر و مهمتر باشد، مضحكتر جلوه مىكند. كارهاى روزانه و انجام وظيفه و تك ودوها و همهى چيزهايى كه به آن خو كرده بوديم و برايمان امورى طبيعى است، زير قلم كافكا معنى مضحك و پوچ و گاهى هراسناك بهخود مىگيرد.
آدميزاد، يكه و تنها و بىپشت و پناه است و در سرزمين ناسازگار گمنامى زيست مىكند كه زاد و بوم او نيست. با هيچكس نمىتواند پيوند و دلبستگى داشته باشد، خودش هم مىداند، چون از نگاه وجناتش پيداست. مىخواهد چيزى را لاپوشانى بكند، خودش را بهزور جا بزند، گيرم مچش باز مىشود: مىداند كه زيادى است. حتى در انديشه و كردار و رفتارش هم آزاد نيست، از ديگران رودرواسى دارد، مىخواهد خودش را تبرئه بكند. دليل مىتراشد از دليلى به دليل ديگر مىگريزد، اما اسير دليل خودش است، چون از خيطى كه به دور او كشيده شده، نمىتواند پايش را بيرون بگذارد.
فرانتس کافکا در سوم ژوئیه ۱۸۸۳ در پراگ به دنیا آمد. او ۴۰ سال و ۱۱ ماه زندگی کرد و ۱۶ سال و ۶ ماه از زندگی خود را صرف درس و مدرسه کرد و در سال ۱۹۰۶، دکترای حقوق را دریافت کرد. کافکا ۱۴ سال و ۸ ماه نیز به کار اداری مشغول بود.
کافکا ازدواج نکرد. البته سهبار نامزد کرد: دو بار با فلیسه باوئر و یکبار با یولی وریتسک. او گذشته از زمانهایی که در آلمان اقامت داشت، تقریباً ۴۵ روز از زندگی خود را در خارج از کشور گذراند؛ مونیخ، زوریخ، پاریس، میلان، ونیز، ورونا، دریای بالتیک و آدریا را دید و شاهد یک جنگ جهانی بود.
از کافکا، تقریباً چهل اثر بهپایانرسیده، چندین نوشته کوتاه و اثر ناتمام بهجا مانده است. سه اثر بزرگ او، رمانهای محاکمه، قصر و امریکا، هم ناتماماند. کافکا در ۳۹ سالگی بازنشسته شد و سرانجام در سوم ژوئن ۱۹۲۴ براثر سل حنجره، در آسایشگاهی در وین چشم از جهان فرو بست.
مسخ، محاکمه، گروه محکومین، پندهای سورائو، پزشک دهکده و کاوشهای یک سگ، از جمله آثار ترجمهشده کافکا به زبان فارسی است.
در حال حاضر مطلبی درباره صادق هدایت مترجم کتاب گروه محکومین نشر نگاه در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره حسن قائمیان مترجم کتاب گروه محکومین نشر نگاه در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک