155,400
کتاب "رنجهای ورتر جوان"، اثری است از یوهان ولفگانگ فون گوته که به قلم سعید فیروزآبادی به فارسی برگردانده شده و توسط انتشارات جامی به بازار عرضه شده است. این کتاب در میانه موضوعاتی چون عشق و مرگ قرار دارد. ورتر جوان که به زنی دارای استعداد و نبوغ علاقهمند شده، نهایتاً به دام خودکشی میافتد، یک سرنوشتی مشابه داستان اسطورهای اُدیپ. در یک رابطه که عشق پیچیدهای در آن وجود دارد، گاهی یک نفر باید خود را فدا کند تا دیگران به خوشبختی دست یابند. ورتر، زیر چرخهای سرنوشت خرد شده و با پذیرش این واقعیت، عشق ابدی را جستجو میکند.
در نگاه تاریخی، "رنجهای ورتر جوان" به عنوان دومین اثر بزرگ گوته شناخته میشود. گوته این اثر را در سال ۱۷۷۴ نوشته و چهار سال بعد آن را بازبینی کرده است. قسمت اول این رمان، که در قالب نامه نوشته شده و به عنوان پیشبرهنهای برای ادبیات مدرن آلمان مطرح است، از ترکیب نامهها و گزارشهایی تشکیل شدهاست که مختصری از این نامهها است. این کتاب، حتی بعد از گذر دو قرن، همچنان یکی از مورد علاقهترین آثار ادبی در جهان به شمار میرود. گوته، نویسندهای است که در این اثر به نمایانگری روح دوره ادبی طوفان و طغیان پرداخته و به تحلیل خرد و احساس آدمی اقدام کرده است.
در "رنجهای ورتر جوان"، من - به عنوان راوی - با ارائه نامههای متعدد به یک دوست صمیمی، افکار و احساسات ورتر، شخصیت اصلی داستان، را بیان میکنم. این سبک نویسندگی به گوته امکان میدهد تا الهامبخش بسیاری از نویسندگان و متفکران بعد از خود باشد. برخی معتقدند ناپلئون، این اثر را بارها خوانده و حتی در زمان جنگ با روسیه، آن را با خود همراه داشته است. نیچه نیز، که به گوته احترام زیادی قائل بود، از این اثر تحت تأثیر قرار گرفته و مفاهیمی چون آوارگی و جان آزاده را در آن پیدا کرده است. بعد از انتشار این اثر، جوانان بسیاری در آلمان به سمت "تب ورتر" کشیده شدند و در تلاش برای یافتن لوته و مکان واقعی ورتر به شهرهایی که گوته در آنها زندگی کرده بود، رفتند.
زیادی از تفسیرگران ادبیات گوته، این اثر را به عنوان بخشی از زندگی وی میدانند و معتقدند که عشق وی به شارلوته بوف الهامبخش این رمان بوده است.
«بسیار شادمانم که از آنجا رفتهام! ای نیکوترین یار، دل آدمی بس غریب است! تو را که بسیار دوست داشتم و جداییات برایم ناممکن بود، ترک گفتم و اکنون شادمانم! میدانم که این احساس را بر من میبخشی. آیا دیگر دوستیهای من نیز از سر تقدیر نبود تا دلی همچون دل مرا بههراس اندازد؟ لئونوره بیچاره! با این حال من هیچ تقصیری نداشتم. آن زمان که خواهرش با طنازیهای لجوجانه خود اسباب سرگرمی دلنشینی را برای من فراهم آورده بود، عشق در دل دخترک بیچاره بیدار میشد و من کاری از دستم برنمیآمد! با این حال، آیا من هیچ تقصیری ندارم؟ آیا احساسات او را تحریک نکردهام؟ آیا من آن نشان حقیقی طبیعت را که بارها مایه خنده ما شده بود و اصلاً خندهدار نبود، تمسخر نکردهام؟ آه، این انسان عجب گلایههایی از خویشتن میتواند بکند! ای نیکوترین یار، میخواهم ... سوگند میخورم که میخواهم خویشتن را اصلاح کنم و از این پس مرتکب همان اندک نابخردیها هم نشوم که تقدیر بر سر راه ما مینهد. میخواهم دَم را غنیمت شمارم و گذشتهها را بهفراموشی بسپارم. ای نیکوترین یار، تردید نیست که حق با توست و انسانها رنج کمتری میبردند اگر ـ دلیل این رفتار را خدا میداند ـ با این همه جدیت ذهن خویش را بهنابخردیهای گذشته نمیآلودند و بیشتر بهلحظه بیتفاوت اکنون عنایت میکردند.
لطف کن و بهمادرم بگو، سفارش او را بهبهترین شکل انجام میدهم و به زودی خبرش را بهاو میرسانم. با عمهام صحبت کردم و هیچ نشانی از خباثتی نیافتم که آن همه دربارهاش برای ما میگفتند. زنی شاد و پرشور و بسی نیکدل است. برایش ماجرای رنجش مادرم از سهم باقیمانده ارث را تعریف کردم و او نیز علتها، دلایل و شرایطی را شرح داد که پس از تحقق آنها حاضر خواهد بود همه سهم ارث، و حتی بیش از آن را پرداخت کند. خلاصه، نمیخواهم اکنون در این باره مطلبی بنویسم، به مادرم بگو، کارها روبه راه خواهد شد. یار مهربان، هنگام انجام این کار دریافتم که کژفهمیها و سستیها شاید بیش از نیرنگها و خباثتها، سبب گمراهی در جهان میشود. دست کم این دو ویژگی واپسین، بیتردید کم اثرتر از دو علت نخستین نیست.
راستی، حال من اینجا خوب است. تنهایی مرهمی شفابخش برای دل من در این سرزمین بهشتی است و اغلب بهار جوانی دل لرزان مرا یکسره میآکند. هر درختی، هر پرچینی بهدسته گلی میماند و آدمیدوست دارد به شکل پروانهای درآید و در این دریای عطرها شناور شود و طعام خویش را بجوید و بیابد.
خود شهر چندان گیرا نیست، برعکس، زیبایی طبیعت اطراف آن وصف ناپذیر است. همین زیبایی سبب شد مرحوم اشراف زاده فون م باغی بر یکی از تپهها بنا نهد. این تپهها هر یک با رنگی بهنهایت زیبا بههم میرسند و درّهای بس زیبا را پدید میآورند. باغ بیآلایش است و در بدو ورود بیدرنگ حس میکنی که آفریده دست باغبانی دانشمند نیست، بلکه دلی لبریز از عشق طراحیاش کرده و مقصودی جز لذت خویش نداشته است. در اتاق کوچک و ویرانی که مورد علاقه او بوده است و من نیز دوستش دارم، چند قطره اشکی از دیدگانم روان شد. دیری نمیپاید که من ارباب این باغ خواهم شد. باغبان هم در همین چند روزی که به اینجا آمدهام، بهمن علاقهمند شده است و در آینده نیز هیچنگرانی نخواهد داشت.»
در حال حاضر مطلبی درباره یوهان ولفگانگ فون گوته نویسنده رنج های ورتر جوان نشر جامی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره سعید فیروزآبادی مترجم کتاب رنج های ورتر جوان نشر جامی در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک