1
153,180
با دقت به پرونده های پیش رویش نگاه کرد یادداشت کوتاهی با دست خطی ظریف روی پوشه ی اول سنجاق شده بود که حالا از نظر پنهان بود هفت عکس هفت نمونه ی تحت آزمایش هر یک روی پوشه ای جداگانه به چشم میخورد و اولین پوشه حاوی جمع بندی تمام آن ماه های طولانی و طاقت فرسا بود. لبه ی اولین برگ گزارش را با دست گوشت آلودش که سیگار برگ کلفتی میان انگشتان داشت متفکرانه گرفت و بلند کرد و فهرستی به این شرح خواند
۱ هدایت گر
عمل گر هجومی دفاعی)
تحلیل گر
۴ درمان گر
ه حس گر
جستجوگر
چهره ی پیر و سیاست مدارش به زحمت اثری از احساسات بروز می داد ولی همان مقدار اندک هم از چشمان مرد میان سال و خوش پوشی که آن سوی میز مقابلش نشسته
بود دور نماند.
با تأنی گفت: مشخصه» که نمیتونیم اجازه بدیم این افراد به زندگی عادی شون برگردن حداقل نه به این سرعت هر چند در سخنرانیهایش همواره لحنی کوبنده داشت صدایش به طرز عجیبی فاقد اقتدار مینمود به هر جهت مخاطبش پاسخی نداد و به نظر میاد پیشنهاد
تشکیل به سازمان منحصر به فرد بهترین ایده برای مدیریت شون باشه
ور دیگر با لحن خدا دارد و الان چیزی گفت که احساسات حس گر را به خاک و خون کشید. نه باو خیالت تخت تو کل جزیره هیچ خری چش دیدنشو نداره و وقتی دید لیبرا زیر خنده زد با تعجبی صادقانه اصرار کرد جدی میگم چون تو هجوميا هاله ها رو نمیبینن خعلی هم حالیشون نی چی به چیه ولی هیشکی نمیدونه اون با چه کوفتی حمله میکنه که هاله ش اون ریختیه دیدیش؟ برق طوریه خعلی عجیب غریبه پیرا هنوز اولین مکالمه اش با فایلن را به خاطر داشت. دختر تازه وارد پس از مشاهده ی اتاق جدیدش گفته بود که او را به یاد اتاق هایدی می اندازد و فایلن متعجب پرسیده بود هایدی بیست. وقتی لیبرا توضیح داد که هایدی کیست»، فایلن مصرانه گفته بود جزیره ای ها ـ یا به طور خاص نسل چهار میها که او هم جزوشان بود - از کتاب ها و فیلم های «خارجی ها» اطلاع چندانی ندارند؛ آنها تولیدات خودشان را دارند و با آب و تاب برای لیبرا از سریال هشتمین نفر گفته بود و از مجموعه داستان محبوبش از خط گذشته ها درباره ی جستجوگری که روحش را در کهکشان راه شیری گم میکرد و لیبرا کاملاً پذیرفت جزیره ای ها از جهان بیرون هیچ چیز نمی دانند تا آنکه در آکادمی با دختری به نام افلیا آشنا شد که نامش را از نمایشنامه ی هملت گرفته بود و دانست فایلن منبع قابل اعتمادی برای آموختن درباره ی واقعیات جهان مستعدها نیست. حالا هم که میگفت هیچ کس نمیداند نیک با چه چیزی حمله می کند یا هاله اش عجیب است. لیبرا چندان حرفش را باور نمی کرد.
وای بالاخره فایلن با فریادی از سر شادی روی دوچرخه اش پرید و وارد کوره راه شد. لیبرا اگرچه به اندازه ی او از دورنمای روز دیگری میان صلح گرها به وجد نمی آمد. لبخندی زد. سوار دوچرخه اش شد و با روی رکاب معلق و نرمش گذاشت.
فایلن با نیشخندی مبارزه جویانه به او نگریست. «مسابقه تا آکادمی؟»
برادر کوچکش هیجان زده و پرشور با ایمانی تکان دهنده، در ذهنش چنین گفت. رهای دیروز در دل به او لبخندی زد لیبرای امروز روی دوچرخه خم شد و خندید. «با تقلب قانونی» و با انفجار کنترل شده ی هاله اش خود و دوچرخه اش را به جلو پرت کرد. بی اعتنا به فریاد اعتراض فایلن - تقریباً محظوظ از آن - خندان رکاب زد و پیش تاخت. فایلن روزی را که روشو کم کن آبجی.
معشوقه ی هملت در نمایشنامه ی هملت اثر شکسپیر که زندگی اش با غرق شدن پایان می یابد؛ نماد
دور از چشم ما زیر پوست جهانی که میشناسیم نورها و رنگها با هم در نبردند. در لوای دو سازمان مخفی مدافعان بین المللی صلح و حامیان ملل پیشرفته قوی ترین و مستعدترین انسانها سالهاست که برای بقای آرمانهای خود می جنگند. اما دست تقدیر شیطان و بیر و پرنده ی کوچک را کنار هم قرار می دهد و این چنین تعادل ترازوی قدرت را به هم میزند شیطان برخاسته از خاکستر خیانتی کهنه در اندیشه ی جهنم است؛ ببر زخم خورده در تابوت عشقی از دست رفته خفته و پرنده ی کوچک رؤیای سرودن نغمه ای نو در سر می پرورد. اینک زمانی فرا رسیده که نورها به سایه ی خویش بدل میشوند؛ زمانی که در گرگ و میش دروغ و توطئه خیر به لباس شر در می آید و شر نقاب خیر می پوشد... آیا تاریکی آواز پرنده ی کوچک را خواهد بلعید؟ هنگام فراخواندن رنگ ها ، کدام نور از این نبرد پیروز بیرون خواهد آمد؟
در حال حاضر مطلبی درباره آرمینا سالمی نویسنده کوارتت نهایی 1 در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک