«ناگهان کرونا» عنوان کتاب طنزی است نوشتهی فرشاد قوشچی پیرامون پاندمی کرونا. به قول خودِ او، طنزی تلخ و شیرین.
از زمان آوار شدن ویروس کرونا بر کرهی زمین تا حال، بهطرز غریبی این ویروس ناخوانده، انسانها را ناکار کرده است و جهان را به پیامدهای غیرمنتظرهی دوران پساکرونا مبتلا. لیکن در همین دورهی یکسالهی حیاتش بر عالم هم بیتردید تغییراتی بنیادی در جهات گوناگون اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دنیا ایجاد کرده، بهطوری که تاکنون شاهدی بر آن در تاریخ مکتوب بشر نمیتوان یافت. کتاب «ناگهان کرونا» که به سیر حوادث و پیشامدهای ناخرسند ناشی از کرونا در سرنوشت و بودن ما پرداخته، با طنزی تلخ و شیرین، این اتفاقات را روایت میکند. باشد که سبب درنگ در ارج و ارزش زندگی شود.
قوشچی مینویسد: در یک بعدازظهر لعنتی و بدشگون آخر بهمن، از خبر ورود کرونا به ایران رونمایی شد. بهسان بختکی، این ناشناس نورسیده بهآرامی در سراسر وطن چنبره زد. بعد از آن، گویی تاریخ به دو بخش تقسیم شد: دوران پیشاکرونا و پساکرونا؛ تفاوت این قبل و بعد، از زمین تا آسمان بود. هیچ عاملی در صد سال ماضی به جان مردم این اندازه هول و هراس نیفکنده بود که آمدن ویروس کرونا چنین کرد و خاطر ایشان را مکدر ساخت. شباهتی غریب به دمیدن اسرافیل در صور داشت. آن هنگام که جهان به پایان میرسد، در شیپور دمیده و ندا میدهد: «ای جانهای عاریتی از تنها به در آیید.» التفات بفرمایید، با این اوصاف که رعیت جان نثار به واسطهی نزول این ویروس ناخوانده در چین از پیش آگاه بودند که تلفاتش اندک است. ولی شیوعی دیوانهوار دارد و به تعبیر دوست طبیبی به مانند گرگی است که به گوسپندان مادر مرده میزند. ناغافل از همه جا گرفتارت میکند و چون به دیده نمیآید، با خندهی مضحکی بر لب هر آنچه میخواهد، این ویروس زاده از خفاش میکند.
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بیوفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟
صحیح فرمایش دارید که این شعر را جناب شهریار به عذر تقصیر وصال دیرهنگام معشوقش کتابت کرده ولی دست کم در بیان عبارت «حالا چرا؟» به واسطهی بیموقع آمدن این ذلیل مرده، اشتراکی وجود دارد. باور بفرمایید به چشم خود در ایام نوروز دیدم، در ورودی یکی دو شهر پارچه نوشتهای نصب کرده بودند که همین کلام (آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟) بر آن منقش بود. البته خطابش به مسافران بود نه کرونا، هرچند این دو در آن دوره پیامد همدیگر بودند. چونان آش کشک خاله که به هر تقدیر پای شما هم نوشته میشود.
با آمدنش به طرفهالعینی بساط ماسکها، دستکشها، ضدعفونیکننده و الکلها را از تمام دواخانهها و شفاخانههای مملکت روفت. بازار سیاهی راه انداخت که هرچند در این مملک با خوردن تقی به توقی سابقهای چهل و اندی ساله دارد ولی قیمتها را چندان ترکاند که رکورد تورم در گینس را بهطور پیاپی جابهجا کرد. ماسک پنج هزار تومانی ابتدا نایاب و سپس بهای آن به بیست و پنج و پنجاه هزار تومان رسید. یا الکل طبی که ساقیها برای گیرایی بیشتر آب کشمش آن را از داروخانهها به بهای لیتری پانزده هزار تومان میخریدند به صدوپنجاه هزار تومان بالغ شد و حالا عرضه برای مصرف خارجی آن از داخلی، عایدی بیشتری برایشان داشت و چه عشقی کردند سوداگران همیشه حاضر به یراقی که نانشان در آب گلآلود است و بهراحتی این طمع سیریناپذیر خود را به حساب افول اخلاقی میگذارند که از این کشور رخت بربسته و به خاطرهها پیوسته است. کلاهی شرعی میسازند که دیگران نیز چنین میکنند پس بر ما خرجی نیست. تو گویی مصداق این نهیب و موأخذهی بیپروا شدهایم که:
ای درختان عقیم ریشهتان در خاکهای هرزگی مستور،
یک جوانهی ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند.
ای گروهی برگ چرکین تار چرکین پود،
یادگار خشکسالیهای گرد آلود،
هیچ بارانی شما را شست نتواند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک