1
170,000
بخش اول: آبی
جین مکین یک نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی است که بیشتر درباره زنان مشهور قرن بیستم مینویسد. در رمان "آخرین کلکسیون" نیز درباره زندگی السا اسکیاپارلی و کوکو شنل مینویسد، دو رقیب که رقابتشان با آغاز جنگ جهانی دوم به پایان رسید.
داستان از سال ۱۹۳۸ در پاریس آغاز میشود، جایی که محافل هنری و هنرمندان در اوج رونق خود قرار دارند و السا اسکیاپارلی و کوکو شنل هر کدام در تلاشها و رقابتهای خود مشغول هستند. این رقابتها گاهی تا مرز خشونت و پیچیدگی پیش میروند. شنل در زمینه طراحی لباسهای کلاسیک و اصیل تلاش میکند، در حالی که اسکیاپارلی طرحهای جسورانه و غیرمعمولی را به نمایش میگذارد که پیامهای سیاسی و اجتماعی نیز در بر دارند.
نویسنده در این رمان قصد دارد نشان دهد که جنگ، علاوه بر تأثیرات سیاسی، سرنوشت صنعت مد را نیز در جامعه تغییر میدهد. در این رمان نیز مشاهده خواهید کرد که چگونه جنگ سرنوشت این دو زن را به طور قابل توجهی تحت تأثیر خود قرار میدهد.
"آخرین کلکسیون" شامل ۲۱ فصل است و در پایان نویسنده یادداشتی درباره زندگی این دو بانو را ارائه کرده است. کوکو شنل در سال ۱۹۷۱ در سن هشتاد و هفت سالگی در پاریس درگذشت و السا اسکیاپارلی نیز در سال ۱۹۷۳ در سن هشتاد و سه سالگی از دنیا رفت.
در مقابل لحظات تلاقی، لحظات جدایی هم وجود دارد. راهی شدن.
چهار ساعت بعد از رسیدن به هتل چارلی و ساعتها دستوپا زدن، خواب ناآرام و بیداری با تأسف، با تاکسی به ایستگاه قطار شمال شتافتیم. من و چارلی بیاعتنا به نگاه مسافران، روی سکو منتظر قطار ایستادیم. هنوز لباس شب باشکوه اسکیاپارلی را به تن داشتم؛ هرچند مناسب ایستگاه قطار نبود؛ پر بود از لکههای دود و جین و آرایش اسکیاپ به لباس مالیده شده بود.
تصویر اسکیاپ در آتش یا دستکم لباس او از ذهنم خارج نمیشد. به نظر پایانی بود برای اتفاقات و پیشبینی آنچه در آینده به وقوع میپیوندد. همهٔ اینها مرا از نیمهخفتگی احساسیای که دو سال درگیرش بودم، بیدار کرد. وقتی صبح بیدار شدم، اولین چیزی که به فکرم آمد کوکو و اسکیاپ بود، نه آلن.
ایستگاه غلغله بود و مردم ما را هل میدادند. چارلی لبش را گاز گرفت و از بالای شانهاش مراقب در بود تا ببیند آنیا چمدان به دست میآید یا نه. دیدن امیدی که در نهایت به یأس تبدیل میشود چیز وحشتناکی است. جدایی محتمل.
چارلی گفت: «اون حرومزاده، شوهرش، لحظهٔ آخر نظرش رو عوض کرده. نه طلاقش میده، نه بچه رو به اون میده. درست آخرین لحظه. تمام مدت ما رو بازی داد. قرار بود آنیا امروز صبح با من از اینجا بره.»
دستانش از خشم و ناامیدی میلرزید، به خاطر جلوگیری از آن چمدانش را محکمتر گرفت.
بعد پرسید: «خب، حالا چی میشه؟ تو چیکار میکنی؟ برمیگردی مدرسه؟»
«فکر کنم یهکم بیشتر توی پاریس بمونم. آمادگی برگشتن رو ندارم.» برگشتن به نظر فقط عقبگرد بود، آنهم وقتی که اسکیاپ مرا به آینده میکشید. میخواستم دوباره ببینمش. ببینم حالش چطور است. مهمانی را زودتر از ما و بدون خداحافظی ترک کرده بود. دزدکی رفته بود. خب، وقتی کسی به آتش کشیده شود، نتیجه همین است.
چارلی گفت: «فکر خوبیه. تا وقتی اینجایی، میتونی مراقب آنیا باشی. نگرانشم.»
قطار چارلی وارد ایستگاه شد؛ سکو غلغله بود، مردمی که پیاده میشدند با هیاهو در تلاش برای پیدا کردن چمدانها و باربر بودند و با عجله همدیگر را در آغوش میکشیدند.
به سمت چارلی خم شدم و سرم را روی شانهاش گذاشتم. خداحافظ، دوباره خداحافظ برادر عزیزم. بعد از فوت آلن از همه، حتی از چارلی، به خاطر ترس از اتفاقی که همان لحظه در جریان بود، خودم را دور نگه داشته بودم. دوباره تنها میشدم.
چارلی گفت: «لیلی، اینجا امن نیست. قراره همهچی به هم بریزه.»
«اگه جنگی بشه، آمریکا وارد اون جنگ نمیشه.»
چارلی از راه دیگری وارد شد. «میتونی با من به بوستون بیای. میتونیم خونه رو با هم اداره کنیم.»
به شوخی گفتم: «وای خدای من، چارلی، دکتر جوون باهوشی که خواهر بیوهش براش خونهداری میکنه.»
غری زد: «لازم نیست ملافهها رو اتو کنی یا لیست غذا بنویسی.»
«به هر حال ممنون. نگران من نباش، چارلی.»
چارلی کاملا زیرورو شده بود. چشمان آبی او بیرنگ به نظر میآمد و موهای سفیدطلاییاش لخت و بیحالت بود و فرم جمجمهاش را نشان میداد.
در حال حاضر مطلبی درباره جین مکین نویسنده آخرین کلکسیون در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره سایه صادقی مترجم کتاب آخرین کلکسیون در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک