59,200
درک و دریافت بسیاری از مثلها بدون دانستن ریشه های آنها دشوار است. (۱) این جمله را بارها از زبان پژوهندگان فرهنگ مردم شنیده ایم. ضمن آنکه دکتر حسن ذوالفقاری، مؤلف كتاب جامع داستانهای امثال در ۱۳۸۴ که تلاشی ارزنده برای تدوین دایرة المعارف امثال به عمل آورده نیز به این نکته اشاره کرده است. آری، با از بین رفتن و فراموش شدن ریشه های مثلها کاربرد آنها دشوار و به تدریج از یادها زدوده می شوند و به این ترتیب بخش عمده ای از ادبیات شفاهی فراموش شده و یا اصالت خود را از دست می دهند. از نخستین آثار حوزه تمثیل میتوان به کتابهای جامع التمثيل و مجمع الامثال هبله رودی اشاره کرد که در سالهای ۱۰۴۹ و ۱۰۵۴ در حیدر آباد دکن هندوستان منتشر شد. پس از هیله رودی محمد صادق اصفهانی (١٠٥٤)، عبدالوهاب قزوینی (۱۲۲٤)، محمد فائق (۱۲۲۰) و علی اکبر دهخدا (۱۳۱۱ - ۱۳۰۸)، کوششهای ارزنده ای برای ثبت مثلها کردند در آثار هر یک از این فرهیختگان برخی از داستانهای امثال آمده است در ۱۳۳۸ امیرقلی امینی صاحب کتاب ارزشمند فرهنگ عوام کتاب داستانهای امثال را که برگرفته از فرهنگ مردم کوچه و بازار بود منتشر کرد. پس از امینی، سید کمال الدین مرتضوی فارسیانی و استاد احمد بهمنیار در زمینه امثال و داستانهای آنها، کوششهای شایانی کردند. سرانجام زنده یاد استاد انجوی شیرازی با کمک سه هزار همکار داوطلب گنجینه بزرگ و پربار فرهنگ مردم ایران را بنیاد نهاد بخش عمده ای از این گنجینه مربوط به داستانهای امثال است که قسمتی از آن با عنوان تمثیل و مثل در ۱۳۵۲ و ویرایش دوم آن در ۱۳۵۷ منتشر شد.
رشهر لباسهایش گذاشته اند. صدای کرد واپس لای سای من چه شده » استاد حمامی و دلا کها آمدند گفتند: «تو ی روز که به حمام می آیی لباس کهنه های خودت را می گذاری و یک دست لباس تازه و نو مشتریها را هر دزدی، حالا خوب گیر آوردیم بود و او را گرفتند و کتک زدند و لباس پاره ها را به او دادند و از حمام بیرونش کردند. وقتی وارد کوچه شد دید این شهر جای دیگری است؛ شهر خودش نیست، ناجار در حمام گردش کرد تا شب شد. گرسنه و خسته شده بود و جایی نداشت برود. مجبور شد شب را در تون حمامی ر دارند. وارد تون حمام شد. دید سفره نانی در آنجا هست. دانست که سفره تان مال تو نوان است. سفره را پیش کشید و مشغول خوردن شد شب را همان جا بسر برد و نزدیکهای صبح تون حمام را آتش کرد با خودش گفت: «عجالتاً که نان تو نوان را خورده ام در عوض حمامش را گرم کنم. تا اینکه تو نوان از راه شود. مرد گفت: «رفیق، نان تو را من خورده ام ولی عوضش تون را آتش کرده ام و حمام گرم است.» تو توان از او خوشش آمد و او را پیش خودش نگاه داشت. چند روزی آنجا بود که صاحب حمام دید عجب مرد زرنگی است و او را جامه دار حمام کرد. از آنجایی که زرنگی و درستکاری به خرج داد حمامی از او خوشش آمد و دخترش را به عقد او در آورد.
در حال حاضر مطلبی درباره احمد وکیلیان نویسنده تمثیل و مثل نشر سروش در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک