جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
264,520
همین الان میآم بالا انل برگشت و گفت: «بیا، فرمانده. بیا برگردیم بالا.» وقتی به بالای پله ها رسیدند نازیل با پنج نفر از افرادش که از اول همراهش بودند وارد ساختمان شده بود زمینهای بیرون ساختمان مملو از حدود ششصد مرد و زن بومی تووالویی بود که روی زمین ها کار می کردند.
انل پرسید: «مشکل چیه؟»
اونها نمی جنگن.»
منظورت چیه که نمیجنگن؟
صورت نازیل در هم رفت بزدلن نمیخوان با الجن در بیفتن
انل گفت: «خودم باهاشون حرف میزنم.
آدام گفت: «یه لحظه وایستا از پله ها پایین دوید و با بلندگو برگشت.
این لازمت میشه.»
انل بلندگو را گرفت و بیرون رفتند بقیه هم پشت سرش رفتند. انل بلندگو را جلوی دهانش گرفت هم وطنان تووالویی. وقتش رسیده که برای آزادی مون بجنگیم و کشورمون رو از دشمنمون الجن پس بگیریم. ممکنه الان تنها شانسمون باشه حرفتون چیه؟»
هیچ کس جواب نداد. زن جوانی قدم جلو گذاشت. «تو نمیتونی به ما دستور بدی. ما نمی جنگیم مردم تووالو صلح جو هستن ما آدم نمیکشیم. ما خون نمی ریزیم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک