1,383,750
افراد با خون سرخ، رعیت به حساب می آیند و تحت حاکمیت خون نقره ای هایی هستند که ابرقدرت هایی خداگونه دارند. در نظر دختری سرخ خون و هفده ساله به نام مر بارو که در فقر زندگی می کند، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد و شرایط بهتر نخواهد شد. همین گونه هم هست، تا این که مر خود را مشغول کار در قصر نقره ای می یابد. او که در این محل با دشمنان خونی اش احاطه شده، درمی یابد که علی رغم خون سرخش، دارای قدرتی مرگبار و ویران کننده است. قدرتی که تهدید کننده ی تعادل ایجاد شده میان قدرت هاست. خون نقره ای ها که از قدرت مر بسیار در هراس اند، او را از انظار عمومی پنهان کرده و وانمود می کنند که او، شاهزاده ای نقره ای است که برای مدت ها گم شده بوده و اکنون با شاهزاده ای خون نقره ای نامزد کرده است. اگرچه مر می داند یک حرکت اشتباه، منجر به مرگ وی خواهد شد، به صورت پنهانی به یک گروه مقاوت نظامی به نام گاردهای سرخ کمک می کند تا رژیم نقره ای را سرنگون سازند. اما او در دنیایی سرشار از خیانت ها و دروغ ها زندگی می کند و وارد بازی خطرناکی شده است.
کتاب ملکه ی سرخ داستان دو نژاد متفاوت از انسان هاست. گروهی خون خاکستری دارند و گروهی خون قرمز. افرادی که خون خاکستری دارند از قدرت های ویژه و خارق العاده ای برخوردار هستند و بر خون سرخ ها حکومت می کنند. خون قرمز ها افراد ضعیف و رعیت جامعه هستند که در قلمرو خون خاکستری ها زندگی می کنند. مر بارو Mare Barrow دختر نوجوان هفده ساله ای است که از جامعه خون قرمزهاست ولی قدرت استثنائی دارد. پادشاهی خون خاکسترها برای این که قدرت خاص یک خون قرمز دردسر ایجاد نکند تصمیم می گیرد مر بارو را نامزد یکی از پرنس ها کند، این دختر جوان در دنیایی پر از جنگ و نبرد درگیر داستان عشق پرنس ها می شود. در کنار رخ دادن این اتفاق ها در قصر خون خاکسترها مر بارو تلاشی مخفیانه می کند، او به گروهی به نام گاردهای سرخ می پیوندد تا به آن ها کمک کند حکومت خون خاکستری ها را سرنگون کنند.....
آرایش و نقاشی کردنم برای تبدیل شدن به دختری که باید باشم ساعت ها طول می کشد اما تنها چند دقیقه به نظر می رسد. وقتی خدمتکارها جلوی آینه بلندم می کنند و در سکوت منتظر تاییدم هستند، فقط می توانم سرم را به سمت دخترکی که در آینه می بینم، تکان دهم. زیباست ولی زیر زنجیرهای ابریشمی لرزانی که پوشیده، وحشت زده به نظر می رسد. باید دخترک ترسیده را مخفی کنم؛ باید لبخند بزنم و برقصم و مثل یکی از آن ها به نظر برسم. با تلاش بسیار ترس را از خودم دور می کنم. وحشت باعث مرگم میشه. میون در انتهای راهرو مثل سایه ای در یونیفرم، منتظر ایستاده است. رنگ زغالی لباس باعث می شود درخشش چشمان آبی در پس زمینه ی پوست سفید و رنگ پریده اش بیشتر به چشم بیاید. به ظاهرش نمی خورد ترسیده باشد اما خب، او یک شاهزاده است. یک نقره ای است. از زیر مسئولیت شانه خالی نمی کند. بازویش را به سمتم می گیرد و من با خوشحالی آن را می گیرم. توقع دارم باعث شود احساس امنیت یا قدرت و یا ترکیبی از این دو کنم اما تماسش فقط من را به یاد کال و خیانت مان می اندازد. خاطرات شب قبل واضح تر به ذهنم وارد می شود تا وقتی که تک تک نفس های مان را به یاد می آوردم. برای اولین بار میون متوجه ناراحتی ام نمی شود. چیزهای مهم تری دارد که باید به فکرشان باشد. به لباسم اشاره می کند و آرام می گوید :«زیبا شدی.» با او موافق نیستم. آن قدر زیاد روی لباسم کار شده که احمقانه به نظر می رسد، ترکیبی از جواهر های بنفش رنگ است که هر چرخش بدنم می درخشند و باعث می شوند مثل حشره ای درخشان بشوم. با این حال، امشب قرار است یک بانو باشم، شاهدخت آینده، بنابراین با تشکر لبخند می زنم. نمی توانم جلوی خودم را بگیرم و به این فکر می کنم که همین لب هایی که الان به میون لبخند می زنند، دیشب داشتند برادرش را می بوسیدند. «فقط دلم می خواهد تموم بشه.» «همین امشب تموم نمی شه، مر. مدتی هیچ چیز تموم نمی شه. خودت این رو می دونی، مگه نه؟» مثل کسی که خیلی بزرگ تر و با تجربه تر از پسری هفده ساله است، حرف می زند. نمی دانم باید چه حسی داشته باشم و مکث می کنم، که باعث می شود چانه اش منقبض شود...بیشتر روز بعد را با این که ذهنم جای دیگری است، به گشت زنی می گذرانم. قصر وایتفایر قدیمی تر از تالار خورشید است و دیوارهایش به جای شیشه های الماسی، از سنگ و چوب تراشیده شده است. شک دارم هرگز بتوانم کل نقشه اش را به ذهن بسپارم، چون به جز محل سکونت خانواده ی سلطنتی، چندین دفتر مدیریت و سالن رقص، یک سالن تمرین کامل و خیلی چیزهای دیگر را شامل می شود که هنوز آن ها را ندیده ام.
در حال حاضر مطلبی درباره ویکتوریا اویارد نویسنده ملکه سرخ نشر تندیس در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره محمد صالح نورانی زاده مترجم کتاب ملکه سرخ نشر تندیس در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک