بنر بالای صفحه
سال بلوا معروفی رقعی باهولوگرام
سال بلوا معروفی رقعی باهولوگرام

کتاب سال بلوا معروفی رقعی باهولوگرام

معرفی کتاب سال بلوا معروفی رقعی باهولوگرام

(2)
کتاب سال بلوا معروفی رقعی باهولوگرام، اثر عباس معروفی ، با ترجمه مترجم مینو مشیری ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1402 توسط انتشارات ققنوس ، به چاپ رسیده است. این محصول به تیراژ 4,400 جلد، در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد. دانلود pdf و ارسال رایگان
ناموجود

این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را اینجا ببینید.

محصولات مرتبط

(4)
24%
فروش ویژه
(4)
24%
فروش ویژه
(2)
25%
فروش ویژه
(1)
25%
فروش ویژه
(6)
24%
فروش ویژه
(2)
25%
فروش ویژه
(2)
27%
فروش ویژه
(4)
27%
فروش ویژه
(1)
24%
فروش ویژه
(5)
قیمت قبل

فهرست

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

  • دار سایه درازی‌ داشت‌. وحشتناک‌ و عجیب‌. خورشید که‌ برمی‌آمد، سایه‌اش‌ از جلو همه مغازه‌ها و خانه‌ها می‌گذشت‌. با این‌ صحنه شگفت‌ سال‌ بلوا آغاز می‌شود. داستانی‌ که‌ در آن‌ همه‌ چیز منظم‌ است‌ و منظم‌ نیست‌؛ داستانی‌ که‌ تاریخی‌ است‌ و تاریخی‌ نیست‌؛ داستانی‌ که‌ روایتش‌ خطی‌ است‌ و در عین‌ حال‌ سیال‌ است‌. ماجرا عمدتاً از زبان‌ دختری‌ روایت‌ می‌شود که‌ پدرش‌ سرهنگ‌ است‌ و در آرزوی‌ صعود از پله‌های‌ ترقی‌ مدام‌ سقوط‌ می‌کند. سرهنگ‌ هرگز به‌ پایتخت‌ خوانده‌ نمی‌شود، دخترش‌ نیز به‌ جای‌ آن‌ که‌ همسر ولیعهد و ملکه‌ ایران‌ شود، دل‌ سپرده‌ به‌ عشق‌ کوزه‌گری‌ غریب‌ به‌ ناچار به‌ همسری‌ پزشکی‌ در می‌آید که‌ سرانجام‌ قاتل‌ اوست‌. تصویر موشکافانه‌ مظلومیت‌ زن‌ ایرانی‌، مظلومیت‌ مرد هنرمند ایرانی‌ و تاریخ‌ پرهراس‌ یک‌ سرزمین‌ کهنسال‌، از سال‌ بلوا رمانی‌ ساخته‌ است‌ که‌ هرگز فراموش‌ نمی‌شود. عباس‌ معروفی‌، روزنامه‌نگار و نویسنده مشهور ایرانی‌، ٤٦ سال‌ دارد، جوایز داخلی‌ و بین‌المللی‌ بسیاری‌ را از آن‌ خود کرده‌ و مدتی‌ است‌ ایران‌ را به‌ ناچار ترک‌ گفته‌ است‌. معروفی‌ اکنون‌ ساکن‌ آلمان‌ است‌، همچنان‌ می‌نویسد و تسلطش‌ بر شیوه‌های‌ مدرن‌ داستان‌نویسی‌ و شناختش‌ از تاریخ‌ و اسطوره‌ او را در زمره پرمخاطب‌ترین‌ نویسندگان‌ ایرانی‌ قرار داده‌ است‌.

مشخصات محصول

نویسنده: عباس معروفی ویرایش: -
مترجم: مترجم مینو مشیری تعداد صفحات: 342
انتشارات: ققنوس وزن: 310
شابک: 9789643113742 تیراژ: 4400
اندازه (قطع) : رقعی سال انتشار 1402

گوشه ای از کتاب

تهیه شده توسط تیم تولید محتوای ایده‌بوک

گوشه ای از کتاب

دار سایه‌ی درازی داشت، وحشتناک و عجیب. روزها که خورشید برمی‌آمد، سایه‌اش از جلو همه مغازه‌ها و خانه‌های خیابان خسروی می‌گذشت؛ سایه مردی که در برابر نور گردسوز پاهاش را از هم باز کرده و بالاسر آدم ایستاده است. شب‌ها شکل جانوری می‌شد که صورتش را روی ستون یادبود گذاشته و دستهاش را از دو طرف حمایل کرده است، شکل یک جانور خیس که آویخته اندش تا خشک شود و قطره‌قطره آب‌چکان تا صبح به گوش می‌رسید. انگار کسی را که دار زده‌اند خونش قطره‌قطره در حوض می‌ریزد، یا اشکهاش بر صورتش شر می‌خورد و از چانه‌اش فرومی‌افتد. چیزی نظیر صدای سکسکه مردی مست که از واماندگی در ساعت بزرگ بالای ساختمان انجمن شهر تکرار می‌شود: دنگ، دنگ، دنگ.»
زانو زده بودم.
دست هام را بلند کردم که اولین ضربه‌های تفنگ موزر را دفع کنم. معصوم لوله موزر را در دست داشت و قنداق سنگینش را به کله‌ام می‌کوفت. دست‌های من بالای سرم، پی چیزی می‌گشت که نمی‌یافت. بچگی‌هایی را به یاد نمی‌آوردم که توی بغل پدر، پاهام را به سگک کمربندش گیر بدهم و نخواهم که مرا پایین بگذارد. معلق بین مرگ و زندگی جلو آینه‌ای ایستاده بودم که در لایه‌ای از غبار محوشده بود، موهام را شانه می‌زدم، دستی به چشم‌ها می‌بردم، خط سرمه‌ای به‌موازات پلک، برداشتن چند خال موی تازه روییده حاشیه ابروها، و چه سوزشی! اشک آدم درمی‌آمد.
صدای گریه زنی را می‌شنیدم که از سرما و گرسنگی، یا شاید از تنهایی بر سومین پله خانه پدرش مانده بود، گاه‌گداری برمی‌گشت پشت سرش را نگاه می‌کرد و باز به تلاشش ادامه می‌داد. انگشت‌های پاهاش یخ‌زده و رفته‌رفته ریخته بود، انگار از جذامی سرد پوسیده باشد. با موهایی سفید و زرد، مثل کاکل ذرت که شانه نخورده و بی‌معنا این‌طرف و آن‌طرف صورتش را گرفته بود، با دست‌هایی ترک‌خورده، صورتی سرمازده، و چشم‌هایی پراشک، تنها به اتکای یادش زنده بود. و حالا که نمی‌توانست از پله‌های خانه پدرش بالا برود، گریه می‌کرد.
تا مرا دید گفت: «خدا خیلی به ما رحم کرد.»
حرفی نزدم و قدم هام را تند کردم. گفتم خدایا، من از تنهایی این‌جور نشوم! به پشت سر برگشتم، چند درخت خشک پیدا بود و بر بالای پله‌ها یک در بزرگ چوبی بی‌رنگ‌ورو، زوزه باد را می‌کشید.
گفت: «مرا یادت هست؟»
دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه تاریخ است؟ و چرا آدم‌ها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچ‌کس نیستم؟
صدای قطره‌های آب را می‌شنیدم، و صدای تیک‌تیک ساعت را که اعلام حضور می‌کرد، مردی در سرداب‌های تاریک قدم می‌زد، زنی در باد راه‌گم‌کرده بود، پروانه‌ها خاک می‌شدند و بوی خاک همه‌جا را می‌گرفت. صدای گریه زنی را می‌شنیدم که سال‌ها بعد از سال بلوا یاد من افتاده بود. مگر نمی‌شود زنی یاد زن دیگری بیفتد که چهارده سال پیش او را دیده و گفته است: «شما خیلی شادابید، همیشه جوان و شادابید.»
چه‌حرفها! خبر از دل آدم که ندارند، نمی‌دانند هر آدمی سنگی است که پدرش پرتاب کرده است. پوسته ظاهری چه اهمیت دارد؟ درونم ویرانه است، خانه‌ای پر از درخت که سقف اتاق هاش ریخته است، تنها یک دیوار مانده، با دری که باد در آن زوزه می‌کشد. یا نه، چناری است که پیر مردی در آن کفش نیمدار دیگران را تعمیر می‌کند، گیرم شاخ و برگی هم داشته باشد.
باید برمی‌گشتم.
به افسانه‌ای برمی‌گشتم که دختر پادشاه عاشق مرد زرگر شده بود، اما پسر وزیر او را می‌خواست و در تب عشق دختر می‌سوخت، و دختر در غم عشق مرد زرگر می‌مرد. چرخهای بی‌سرانجام و بی سر و ته که به هر کجاش می‌آویختی آغاز راه بود، و از هر جاش می‌افتادی پایان کار.
دست هام را به صورتم گذاشتم ببینم هستم؟ زانو زده بودم، با سری افتاده، و موهایی که هنوز به زمین نرسیده بود.
معصوم گفت: «هيع - بوی خاک می‌دهی.»
شاید هم هق‌هق می‌کرد و من سکسکه می‌شنیدم. می‌شنیدم که قنداق موزر بر جمجمه‌ام صدای رژه سربازها سنگفرش خیابان را می‌شکافت. به خانه‌ای برمی‌گشتم که مردی در آرزوی ملکه شدن من آن‌قدر گریه کرده بود که کور شده بود. و من که دنباله او بودم مثل شهاب می‌سوختم و از بازی بیرون می‌رفتم. به یاد می‌آوردم پدرم، سرهنگ نیلوفری را که هر ...

نویسنده

مختصری درباره نویسنده

عباس معروفی

عباس معروفی

عباس معروفی، زاده ۲۷ اردیبهشت ۱۳۳۶ رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس، شاعر، ناشر و روزنامه‌نگار معاصر ایرانی مقیم آلمان است. وی دیپلم ریاضی و فیزیک از دبیرستان مروی و فارغ‌التحصیل هنرهای زیبای تهران در رشته ادبیات دراماتیک است. قبل از آنکه زندگی کاری و هنری او دچار فراز و نشیب‌های فراوان شود به مدت 11 سال معلم ادبیات دبیرستان خوارزمی و هدف بود.
اگرچه عباس معروفی در یک خانواده مرفه به دنیا آمده است اما در دوران نوجوانی خود شغل‌های مختلفی را امتحان کرد و به کارهای یدی زیادی از جمله طلاسازی روی آورد. اما همیشه در رویای نوشتن به سر می‌برد. او زمانی که تنها 18 سال داشت به سختی تلاش می‌کرد با بزرگان ادبیات ایران ارتباط برقرار کند تا اینکه در سال 1358 توانست به یکی از آرزوهای خود برسد و هوشنگ گلشیری را ملاقات کند. او فعالیت ادبی خود را زیر نظر هوشنگ گلشیری و محمدعلی سپانلو آغاز کرد و توانست اولین داستان کوتاه خود را با نام روبه‌روی آفتاب پس از یک سال از اشنایی با این بزرگان منتشر کند.
در سال ۱۳۶۳ نوشتن رمان معروفش، سمفونی مردگان را آغاز کرد، نزدیک به پنج سال طول کشید تا این کتاب به چاپ برسد با چاپ این رمان در عرصه ادبیات ایران به شهرت رسید.
در تابستان ۱۳۶۰ ساختمان کانون نویسندگان ایران توسط دادستانی انقلاب پلمب شد. عباس معروفی زیر نظر هیئت دبیران کانون (احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، باقر پرهام، محمد محمدعلیو محمد مختاری) با شکستن پلمب، اسناد کانون را به جای امن رساند تا جان اعضای کانون محفوظ بماند.
در سال ۱۳۶۶ به عنوان مدیر اجراهای صحنه‌ای، مدیر ارکستر سمفونیک تهران و مدیر روابط عمومی (سه سال و نیم) بیش از ۵۰۰ کنسرت موسیقی از هنرمندان مختلف کشور به اجرا درآورد که از تلاش‌های شبانه‌روزی اوست. مجلهٔ موسیقی «آهنگ» نیز به سردبیری او در همین دوران انتشار یافت.
در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایه‌گذاری کرد و سردبیری آن را برعهده گرفت و به‌طورجدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی در پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد یکی از مهم‌ترین اقدامات مجله گردون طرح موضوع فعالیت مجدد کانون نویسندگان ایران بود. در سال ۱۳۶۹ جلسات سومین دورهٔ کانون نویسندگان ایران آغاز شد و در سال ۱۳۷۳ به انتشار متن «ما نویسنده‌ایم» انجامید.
معروفی در پی توقیف «گردون» ناگزیر به ترک وطن شد. او به پاکستان و سپس به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت؛ و یک سال هم به عنوان مدیر در آن خانه کار کرد. پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر شبانه یک هتل کار کرد و آنگاه «خانه هنر و ادبیات هدایت» بزرگ‌ترین کتاب‌فروشی ایرانی در اروپا را در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتاب‌فروشی مشغول شد؛ و کلاس‌های داستان‌نویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد. چاپخانه و نشر گردون هم در همین مکان برقرار است که تاکنون بیش از ۳۰۰ عنوان کتاب از نویسندگان تبعیدی و آثار ممنوع در ایران را منتشر کرده است.
او همچنین بنیان‌گذار سه جایزه ادبی قلم زرین گردون، قلم زرین زمانه و جایزه ادبی تیرگان است.

جوایز عباس معروفی عبارت‌اند از:
• جایزه هلمن هامت (مشترکاً با هوشنگ گلشیری) ۱۹۹۶
• جایزه روزنامه‌نگار آزاده سال، اتحادیه روزنامه‌نگاران کانادا، ۱۹۹۶
• جایزه بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ، برای رمان سمفونی مردگان ۲۰۰۱
• برنده جایزه بنیاد ادبی آرتولدتسوایگ در سال


مترجم

مختصری درباره مترجم

مترجم مینو مشیری

در حال حاضر مطلبی درباره مترجم مینو مشیری مترجم کتاب سال بلوا معروفی رقعی باهولوگرام در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه «ارتباط با ما» درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه «ارتباط با ما» ارسال نمایید.

مترجم مینو مشیری

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید