81,600
یک جفت چشم سیاه
نرگس شیراز
بچه
حادثه ی تلخ
فهرست
آه نرگس
تصميم خطا
انتظار
راهی برای رهایی
فرار
دل تنگی فصل ها
سایه ی مرگ
گرگ ها
أه أهو
خرسها
فراموشی
آن سه سال
سفر به آلمان
مارلن
دوباره زندگی
من به یک پسربچه پول دادم که چادر نماز آن دختر سیه چشم را از سرش قاپ بزند تا برای لحظه ای چهره او را تماشا کنم. آن دختر را بارها در کوچه دیده بودم به مکتب خانه می رفت و باز می گشت، اما همیشه چهره اش زیر چادر پوشیده بود و فقط چشم هایش را میدیدم.
شهر ما دختران سیه چشم فراوان دارد شهر ما شهر زیبایی هاست. هر سو بنگری دختران سیه چشم میبینی اما چشمان او سوای همگان بود رنگ جادو در آن بود و این نگاه را که میدیدی ولو برای یک لحظه ی کوتاه و زودگذر آشفته میشدی من این طور بودم و دیگران را نمیدانم هر روز که چشمان سیاه او را میدیدم شب خواب از من می گریخت و گریزپایی خواب تا سحر ادامه می یافت، صبح مادرم می گفت: تو چته بچه؟ چشمات پف کرده و پدرم لبخند میزد از بس میخوابد
جوابی نداشتم به آنها بدهم اسیر یک جفت چشم سیاه شده ام، آن چشم ها مرا سحر کرده و من قدرت آن را ندارم که زیبایی و شکوه نگاه او را برای شما بازگویم چشمان او آدمی را دیوانه میکرد و این جنون ادامه می یافت تا لحظه ای که بار دیگر او را میدیدی و باز آتش به جان تو می افتاد
نخستین بار که آن یک جفت چشم را دیدم بی تفاوت از کنارش رد شدم اما بعد بی اختیاربازگشتم باز از پشت سر او را نگریستم چادر بر سر داشت چادر به هیبتش خیلی اضافه میکرد و از نگاه های گناه آلود و وسوسه برانگیز دور میکرد و من دلم میخواست بار دیگر آن چشم ها را ببینم
شیر از شهر عشق است و دلدادگی دخترکان با چادر نمازی گلدار از مکتب خانه راهی منزل اند و محمد دلش اسیر دو چشم سیاه از لای صورت چادر پیچ شده می شود ! اسیر جادوی چشمانی که برای کشف رازشان حاضر است جانش را هم فدا کند. به حضرت حافظ متوسل میشود و سرگ می شود و سرگشته ی نرگس زارهای شیراز، فریاد عشق سر می دهد.
عشقی که وصالش آرزوست و برآورده می شود ولی نگه داری اش در سختی های زمانه سخت دشوار است و محمد ناگیزر از جبر زمانه و آدمیان خطا می کنند و در پی این خطا عشق از کف می دهد و برایش خودش می مانند و دلی عاشق که حتی ذره ای از عشقش هم کم میشود و محمد عاشق ماندن و راه عاشقی را خوب بلد است. او عشق را در تکاپو و سرنوشت آدم ها در گذر فصل ها و شقاوت های انسانی و میان فریاد روزگاران معنا می دهد و جز وصال مرهمی برای رهایی از این سرگشتگی برایش نیست که نیست..... محمد ناامیدی نمی شناسد و همواره عاشق میماند تا خطایش را جبران کند و در این راه.....
در حال حاضر مطلبی درباره رسول ارونقی کرمانی نویسنده بابا نان داد در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک