س: آقای هدایت تمامی کسانی که اهل کتاب و هنر و اندیشهاند، با شما و آثار و تفکرات شما کموبیش آشنایی دارند، ولی بهعنوان اولین سؤال و بهرسم کلیشهی همهی گفتوگوها، مایلم معرفی جنابعالی را از زبان خودتان بشنوم!
ج: فکر نمیکنم آن «تمام کسانی که گفتید، با من و تفکرات و معلوماتم آشنایی درست و قابلاعتنایی داشته باشند. به گفتهی مولوی: «هر کسی از ظن خود شد یار من!» ولی قبل از جواب دادن به سؤالتان باید عرض کنم، شما هم بهرغم معترض بودن به رسم و رسوم دست و پاگیر که هیچ ثمری ندارند جز بدبختی و پسرفتی فکری، باز تن به کلیشههایی میدهید که بازگشتی
...
بیحاصل و احمقانه به قواعد پوچ و مسخره و واپسگراست و این یعنی نداشتن جرأت شالودهشکنی و گریز از قالبهای تکراری و فرسوده -که از طراحی طرحی نو، در جهان نو، با اندیشهها و ادبیات نو، برای انسان نو، هراس دارید و این خطرناک است و بسیار تأسف انگیز…
س: البته منظور بنده…
ج: من با نظر شما کاری ندارم. در اوج گستاخی و اعتراض که همیشه از آنها بهرهمند بودهام -باید عرض کنم، یکی از شاخصههای مهم نویسنده یا هنرمند بودن و شدن، متفاوت و پیشرو بودن در هر عصری و هر نسلی و در هر سرزمینی است اما شما…
درهرحال از این بحث میگذرم و لاجرم میرسم به پرسشتان. وقتی در شوروی بودم -برای شرکت در کنفرانس ادبی- خانهی فرهنگ شوروی خواست شرح حالی از خودم برایشان بنویسم. کار سختی بود. ولی به اصرارشان «شرح حال نامچه»ای نوشتم دادم دستشان، به این مضمون: من همانقدر از شرح حال خودم رم میکنم که در مقابل تبلیغات امریکاییمأبانه! دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی میخورد؟ اگر برای استخراج زایچهام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد، گرچه از شما چه پنهان، با منجمین مشورت کردهام، اما پیشبینی آنها هیچوقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقه خوانندگان است، باید اول مراجعه به آراء عمومی آنها کرد. چون اگر خودم پیشدستی بکنم، مثل این است که برای جزئیات احمقانهی زندگیام قدر و قیمتی قائل شده باشم، به علاوه خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی میکند از دریچه چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و از این جهت مراجعه به عقیده خود آنها مناسبتر خواهد بود. مثلاً اندازهی اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر میداند و پینهدوز سرگذر هم بهتر میداند که کفش من از کدام طرف سائیده میشود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان میاندازد که یابوی پیری را در معرض فروش میگذارند و برای جلب مشتری با صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل میکنند. از این گذشته شرح حال من هیچ نکتهی برجستهای در بر ندارد. نه پیشآمد قابل توجهی در آن رخ داده، نه عنوانی داشتهام، نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام، بلکه برعکس همیشه با عدم موفقیت روبهرو شدهام. در اداراتی که کار کردهام همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و رؤسایم از من دلِ خونی داشتهاند، بهطوری که هر وقت استعفا دادهام با شادی هذیانآوری پذیرفته شده است، و رویهمرفته موجود وازدهی بیمصرف، قضاوت محیط دربارهی من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.»