کتاب حامیان را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
فروش ویژه
کتاب حامیان
حامیان رمان
موجود
3.7 (4)
کتاب
حامیان،
اثر جان گریشام،
با ترجمهی الهه شمس نژاد،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1401
توسط انتشارات مروارید،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
زندان برای آنها که گناهکار واقعی هستند، یک کابوس است. برای آنها که گناهکار نیستند، نوعی تلاش برای از دست ندادن مشاعر و برای آنها که گناهیشان ثابت شده، اما هنوز در حبس هستند، حقیقتاً عذابی است دردناک. گریشام در حامیان، از گناهانی میگوید که به دلیل سیستم نادرست قضایی ایالات متحده، سالهای زیادی را در زندان به سر بردهاند و فریادرسی نداشتند و تلاش بیوقفهی یک وکیل، برای اثبات بیگناهی دو موکلش را در این داستان بخوانید.
گوشه ای از کتاب
ماه گذشته، از طریق اطلاعات محرمانه و به دست آمدن سرنخهایی، نگهبانان ناگهان وارد سلول زک هوفی میشوند و یک پایپ و چاقویِ دستساز پیدا میکنند. در جستجوی ناگهانی سلولها، اغلب مواد مخدر و وسایل مربوط به آن پیدا میشود که معمولا با معامله با نگهبانان کار فیصله پیدا میکند. اما داشتن سلاح، امری جدی و خطرناک محسوب میشود، چرا که پای امنیت نگهبانان در میان است. زک روزها را در غار میگذراند، زندانی انفرادی در زیرزمین که برای تنبیه زندانیان از آن استفاده میشد. رویاهایش در مورد بخشش و آزادی به فنا رفت و در عوض به مدت محکومیتش افزوده شد.
مقابلِ دفتر، با جانشین افسر نگهبان که لباس فرم به تن داشت ملاقات کردم و بعد همراه یک نگهبان با رعایت موارد فوق امنیتی، به سمت ساختمانی دورتر از زندان اصلی راهنمایی شدم. نگهبان با تکان دادن سر و ابرو اشاره کرد و درها باز شدند. زنجیرها نیز گشوده شدند و از پلههای سیمانی پایین رفتم. وارد محوطهای خفه و بدون پنجره شدم. زک روی صندلیای فلزی با پاهایی زنجیر شده به زمین منتظرم بود. دستانش باز بود و هیچ مانعی بینمان نبود. از دیدن من شوکه شده بود و با هم دست دادیم.
وقتی نگهبان ما را تنها گذاشت و در را بست، زک پرسید: تو اینجا چه کار میکنی؟
اومدم تو رو ببینم، دلم برات تنگ شده بود.
برای این که جوابی برایم پیدا کند، غرغری کرد و چیزی به ذهنش نرسید. کسانی که به زندان انفرادی منتقل میشوند، اجازهی ملاقاتی ندارند. بسته سیگاری را از جیبم بیرون آوردم و پرسیدم: میخوای یه سیگار بکشی؟
معلومه که آره.
ناگهان دوباره معتاد به نظر میرسید. سیگاری به او دادم و متوجه دستان لرزانش شدم. با کبریت آن را برایش روشن کردم. چشمانش را بست و با تمام قوا، پُک عمیقی به آن زد. طوری که گویی قصد داشت تمام سیگار را در یک پُک درون ریههایش بفرستد. دود آن را به سقف فرستاد و بعد پُک دوم و بعد سوم. بعد از خاکستر سیگار را روی زمین تکان داد و لبخند زد.
پاست، چطوری اومدی اینجا؟ توی این سوراخ کسی ملاقاتی نداره.
میدونم. توی لیتلراک یه آشنا دارم.
سیگار را تا فیلترش کشید و با انگشت شست آن را به دیوار فشار داد و پرسید: یکی دیگه هم میدی؟ سیگار دیگری برایش روشن کردم. رنگپریده و لاغر بود، حتی لاغرتر از دفعهی قبل که او را دیده بودم.
در حال حاضر مطلبی درباره جان گریشام
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه
به
تعداد
بسیار
زیاد
نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا
در
صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه
ارتباط با ما
درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت
قرار
خواهد
گرفت.ضمنا
اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر
خود،
نویسنده
هستید
و
تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و
دعوت
کنید،
می
توانید
محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ما
ارسال
نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره الهه شمس نژاد
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش
محتوا،
به
مرور،
مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه
به
تعداد
بسیار
زیاد
مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا
در
صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه
ارتباط با ما
درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت
قرار
خواهد
گرفت.ضمنا
اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر
خود،
مترجم
هستید
و
تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و
دعوت
کنید،
می
توانید
محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ما
ارسال
نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک