«دیار اجدادی» عنوان رمانی است نوشتهی فرناندو آرامبورو، نویسندهی اسپانیایی، که نشر خوب آن را به چاپ رسانده است. در دیار اجدادی، با نُه شخصیت اصلی روبهروییم که تکتکشان بیش از کاراکترهایی در دل داستان، به انسانهایی زنده و واقعی میمانند؛ انسانهایی با تمام ضعفها و قوتها، تردیدها و امیدها، آرزوها و ناکامیها. در طول صفحات این رمان، عملاً با این شخصیتها زندگی میکنیم و همین باعث میشود تا مدتها پس از خواندن کتاب نیز آنها را در یاد داشته باشیم.
شاید پس از شنیدن یکی از مؤلفههای محوری این داستان، که فعالیتهای تروریستی سازمان اتاست، ناخودآگاه در ذهنمان آن را با گزارشهای خبری مقایسه کنیم؛ اما کاری که آرامبورو در این کتاب انجام میدهد زمین تا آسمان با اخبار و گزارشهای فجایع و جنگها و حادثههای تروریستی تفاوت دارد.
در اخبار صرفاً با اعداد و ارقامی روبهروییم که نه نامی دارند و نه چهره و هویتی. این آمارها رفتهرفته ما را در برابر مرگ و کشتار انسانها بیاعتنا میکنند؛ اما آرامبورو ما را همراه با شخصیتهایی زنده و ملموس به دل حادثه میبرند و کاری میکنند تا تجربههایشان را با تمام وجود حس کنیم. جالب اینکه در خلال داستان، نویسندهای که نامی از او برده نمیشود، در سخنرانی خود، در گردهمایی قربانیان تروریسم، به همین نکته اشاره میکند. نیازی به گفتن نیست که این نویسنده صدای خود آرامبورو در دل داستان است.
گذشته از بحث محتوا، دیگر جنبهی مهم هر اثر ادبی فاخر فرم است. در رمان «دیار اجدادی» نیز تکنیکهای روایی جالب و بدیعی به کار رفته که فرم و ساختاری منحصربهفرد را رقم زدهاند. داستان به شکل خطی روایت نمیشود، بلکه هر کدام از ۱۲۵ فصلی که بدنهی رمان را تشکیل میدهند همچون قطعات پازلیاند که رفتهرفته در ذهن خواننده کنار یکدیگر قرار میگیرند و تصویری کامل میسازند. ماجراهای روایتشده در این فصلهای کوتاه، بازهای چنددههای را به تصویر میکشند، ولی خواننده با آغاز هر فصل خیلی زود میفهمد کجای این تصویر کلی و در چه مقطعی از زمان قرار دارد.
همچنین بعضی از فصلها رویدادی مشترک را روایت میکنند؛ اما هربار از زاویهی دیدی جدید. همین تعدد زوایای دید به خواننده نشان میدهد که هریک از طرفین درگیری برای آنچه میکنند توجیهات و دلایل خود را دارند؛ دلایلی که نمیتوان آنها را در دستههای ساده و شستهرفتهی سیاه و سفید قرار داد.
فرناندو آرامبورو در مصاحبهای میگوید اصلاً قصد نداشته از شیوهی روایی معمول و متداولی برای بازگویی داستان خود استفاده کند. در روایت «دیار اجدادی»، با دو نوع جهش مواجهیم: جهش زاویهی دید و جهش زمان روایت. در واقع، این دو را میتوان مرتبط دانست. منظور از جهش زاویهی دید این است که گاهی در دو جملهی متوالی و حتی خیلی اوقات در یک جملهی واحد، زاویهی دید تغییر میکند و از سوم شخص به اول شخص یا بالعکس تبدیل میشود. آرامبورو در مصاحبهای میگوید هر وقت حس کرده شخصیتهایش حرفی برای گفتن دارند، از درج کردنش دریغ نکرده، حتی اگر وسط روایت باشد.
در متن روایت «دیار اجدادی» زمان افعال متفاوت است و گویی همان لحظهای را بازمینمایاند که فراموشی گذشته ناممکن میگردد، گویی گذشتهای در کار نیست و همهچیز زمان حال است و اکنون. برای رمانی که یکی از درونمایههای اصلیاش اثرات تروریسم بر روح و روان آدمهای عادی است، چنین تکنیکی بسیار درخور به نظر میآید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک