1
بنر بالای صفحه
IdeBook.ir
  • فروش ویژه

کتاب دختر شینا

معرفی کتاب دختر شینا

4.3 (4)
کتاب دختر شینا (خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر)، اثر بهناز ضرابی زاده ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1402 توسط انتشارات سوره مهر ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد.
موجود
قیمت ایده بوک: 225,000 26%

166,500

موضوعات مرتبط

محصولات بیشتر

فهرست

  • مقدمه

  • فصل اول ۱۵

  • فصل دوم ۲۸

  • فصل سوم ۲۵

  • فصل چهارم ۲۵

  • فصل پنجم ۲۴

  • فصل ششم ۲۹

  • فصل هفتم ۵۵

  • فصل هشتم ۶۱

  • فصل نهم ۷۷

  • فصل دهم ۸۹

  • فصل یازدهم ۹۹

  • فصل دوازدهم ۱۱۵

  • فصل سیزدهم ۱۲۱

  • فصل چهاردهم ۱۲۹

  • فصل پانزدهم ۱۵۳

  • فصل شانزدهم ۱۸۱

  • فصل هفدهم ۲۱۳

  • فصل هجدهم ۲۲۹

  • فصل نوزدهم ۲۳۹

  • عکس ها ۲۵۱

مشخصات محصول

نویسنده: بهناز ضرابی زاده
ویرایش: -
مترجم: -
تعداد صفحات: 264
انتشارات: سوره مهر
وزن: 240
شابک: 9786001752629
تیراژ: -
سال انتشار: 1402
تصویرگر: -
نوع جلد: -

معرفی محصول

تقریظ مقام معظم رهبری:


«بسمه‌تعالی، رحمت خدا بر این بانوی صبور و با‌ایمان؛ و بر آن جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنجهای توانفرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامه‌ی جهاد دشوارش باز دارد.
جا دارد از فرزندان این دو انسان والا نیز قدردانی شود. شهریور91»

چکیده

«دختر شینا» عاشقانه‌ای از دوران جنگ است که «بهناز ضرابی زاده» آن را از «خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هژیر» گردآوری و به صورت رمان به نگارش درآورده است.


«بهناز ضرابی زاده» رمان «دختر شینا» را به روایت «قدم خیر محمدی» همسر این شهید برجسته به تصویر کشیده که با وجود از دست دادن همسر خود در بیست و چهار سالگی، دیگر ازدواج نکرد و پنج فرزند خود را به تنهایی بزرگ کرد.


بانوی قصه که هنگام ازدواج تنها چهارده سال سن داشت آرام آرام به این صلابت دست پیدا می‌کند. او در ابتدا برخلاف بسیاری از همسران ایثارگر که شوهران خود را از لحاظ روانی برای جهاد و دفاع از انقلاب آماده می‌کردند، اما او از اول مجاهد نبود، از اول از آن زن‌های قوی و با اراده نبود که شوهرش را آماده کند و بفرستد تا انقلاب کند و بجنگد اصلا مخالف انقلابی شدن شوهرش بود، ضعیف بود و ناز پرورده و جذابیت این داستان در سیر قوی شدن این دختر بود، اینکه با دلگرمی‌ای که به همسرش داد او را برای جهاد ودفاع از انقلاب آماده کرد.

مقدمه

گفتم من زندگی این زن را مینویسم تصمیمم را گرفته بودم. تلفن زدم. خودت گوشی را برداشتی منتظر بودم با یک زن پرسن و سال حرف بزنم باورم نمیشد صدایت چقدر جوان بود. فکر کردم شاید دخترت باشد :گفتم میخواهم با خانم حاج ستار صحبت کنم. خندیدی و گفتی: «خودم هستم!» شرح حالت را شنیده بودم پنج تا بچه قد و نیم قد را دست تنها بعد از شهادت حاج ستار بزرگ کرده بودی؛ با چه مشقتی با چه مرارتی گفتم خودش است من زندگی این زن را مینویسم و همه چیز درست شد. گفتی من اهل مصاحبه و گفت و گو نیستم. اما قرار اولین جلسه را گذاشتی حالا کی بود اول اردیبهشت سال ۱۳۸۸ فصل گوجه سبز بود میآمدم خانه ات؛ می نشستم رو به رویت. ام پی تری را روشن میکردم برایم میگفتی؛ از خاطراتت پدرت مادرت روستای با صفایتان کودکی ات تا رسیدی به حاج ستار و جنگ - که این دو در هم آمیخته بودند بار سنگین جنگ ریخته بود توی خانه کوچکت روی شانه های نحیف و ضعیف تو؛ یعنی قدم خیر محمدی کنعان و هیچ کس این را نفهمید. تو می گفتی و من میشنیدم میخندیدی و می خندیدم می گریستی و گریه میکردم ماه رمضان کار مصاحبه تمام شد. 

گوشه ای از کتاب

زمستان هم داشت تمام میشد روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برف ها آب نشده بودند کوچه های روستا پر از گل و لای و برفهایی بود که با خاک و خاکسترهای آتش منقلهای کرسی سیاه شده بود. زنها در گیر و دار خانه تکانی و شست و شوی ملحفه ها و رخت و لباس ها بودند. روزها شیشه ها را تمیز میکردیم عصرها آسمان ابری میشد و نیمه شب رعد و برق میشد باران می آمد و تمام زحمت هایمان را به باد میداد. چند هفته ای بیشتر به عید نمانده بود که سربازی صمد تمام شد. فکر میکردم خوشبخت ترین زن قایش هستم با عشق و علاقه زیادی از صبح تا عصر خانه را جارو میکردم و از سر تا ته خانه را میشستم با خودم میگفتم عیب ندارد. در عوض این بهترین عیدی است که دارم شوهرم کنارم است و با هم از این همه تمیزی و سور و سات عید لذت میبریم. صمد آمده بود و دنبال کار میگشت کمتر در خانه پیدایش میشد. برای پیدا کردن کار درست و حسابی می رفت رزن یک روز صبح که از خواب بیدار شدیم و صبحانه خوردیم؛ مادر شوهرم در اتاق ما را زد. بعد از سلام و احوال پرسی دوقلوها را یکی یکی آورد و توی اتاق گذاشت و به صمد گفت: «من امروز می خواهم بروم خانه خواهرت شهلا کمی کار دارد

نویسنده

بهناز ضرابی زاده

بهناز ضرابی زاده

بهناز ضرابی‎ زاده در سال 1347 در همدان متولد شد؛ ضرابی ‎زاده کارشناس مسئول آفرینش ‎های ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. او تاکنون سردبیری نشریه استانی جاودانه‎ ها، دبیر انجمن داستان دفاع مقدس از سال 1386، عضو شورای نویسندگان بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‎ های دفاع مقدس، عضو شورای انتخاب کتاب بنیاد شهید استان همدان، دبیر انجمن داستان سازمان بسیج هنرمندان را بر عهده داشته است. ضرابی‌زاده برگزیده بیش از 30 جشنواره داستان‌نویسی سراسری، از جمله کسب مقام اول در نخستین جایزه داستان ویژه مخاطبان کودک و نوجوان با موضوع امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی، تقدیر شده در چهارمین و ششمین جایزه ادبی اصفهان، کسب مقام‌های برگزیده در هشتمین، نهمین و دهمین جشنواره مجمع خبرنگاران و نویسندگان دفاع مقدس را در کارنامه خود دارد. از دیگر آثار او می‌توان به خاطرات نسرین باقرزاده همسر شهید بهمن باقری، گلستان یازدهم، مرغ شل و ساجی می‌توان اشاره کرد.

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید