جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
18,000
ویلیام یکی از ظرفها را برداشت و به سرعت به سمت ته باغ دوید. تا اسپروگ برسد ، ویلیام ده تا تمشک چیده بود.
روز خیلی گرمی بود. ویلیام ظرفش را تا نیمه پر کرده بود که از تمشک ها خسته شد ظرف تمشک هایش را خالی کرد چیدن توی ظرف مامان و دوید سمت درخت شاه بلوط .
اسپروگ همچنان سرگرم کارش بود. آرام و با پشتکار هر ردیف از بوته ها را تا ته میرفت و ردیف بعدی را شروع می کرد، بدون آن که حتی یک دانه تمشک را توی دهانش بگذارد. اسپروگ خیلی تشنه اش شده بود و بیش از آن ، احساس خستگی می کرد؛ اما ظرفش را چهار بار از تمشک پر و خالی کرد. مامان همان طور که تمشکها را وزن میکرد گفت: «آفرین خیلی خوب کار کردی! اسپروگ میخواست بگوید: «پس نردبان چی شد؟
اما چیزی نگفت؛ فقط به مامان نگاه کرد
مامان خنده ای کرد و گفت نگران نباش! الآن می روم سراغش باید بروم ابزارها را بیاورم.»
اسپروگ دوید ته باغ از همان پایین درخت داد زد: «ویلیام! مامان الآن می آید. میخواهد درستش کند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک