1
می بینید؟ این وسط فقط شما نیستین که ضرر کردین، منم که به دارم آیندم و تباه می کنم.
خاطر گناه نکرده، که اعتبارت و حفظ کنی. تذکر هومن سکوت رؤیا را در پی داشت. حرفی باقی نمانده بود. هومن راست می گفت. رویا F آینده اش را تباه می کرد تا اعتبارش را حفظ کند. ولی آیا حق چنین کاری را داشت؟
الان میریم خرید حلقه چیزه دیگه هم اگه لازمه، همین امروز بگو برات تهیه کنم. امشب ناشتا بخواب، فردا صبح می آم دنبالت بریم آزمایشگاه! جواب آزمایش اومد، همین جمعه عقد می کنیم. بعدشم به مهمونی کوچیک تو خونه ی من می گیریم و تو میشینی سر زندگیت! تا کی؟ تا هر وقت که آبا از آسیاب بیفته و عکس مراسم شیکمون تو مجازی بیاد رو عکسای قبلی کار هادی که راه افتاد بعدش برای طلاق اقدام می کنیم. درست شد؟
مسخره ترین و عجیب ترین مراسمی بود که به عمرش میدید. هیچ چیز این مراسم به قاعده نبود. همه ی برنامه هایش بدون هماهنگی قبلی و به بدترین شکل ممکن پیش می رفت. رؤیا در جواب هومن فقط سرش را تکان داد باتلاق که میگفتند یعنی همین یعنی هرچه بیشتر دست و پا میزد، بیشتر فرو می رفت.
خرید حلقه از پاساژ بزرگ و معروف طلا کار راحتی بود رؤیا قبل از این که وارد مغازه ی طلافروشی شود اجازه گرفت و چند دقیقه ای بیرون مغازه با رضا صحبت کرد. کارت عابر بانکش همراه کیف رفته بود و این یکی تقریباً خالی بود از رضا درخواست کرد کمی پول به حسابش واریز کند جریان خرید حلقه را برایش توضیح داد و وارد مغازه شد. با توجه به اعتقادات سفت و سخت رؤیا انتخاب حلقه ام کار سختی نبود. اولین ست حلقه های نقره که مقابلشان قرار گرفت، رؤیا دست روی ظریف ترینش گذاشت و رضایتش را اعلام کرد. فروشنده لبخندی به سرعت العمل زن جوان زد و پرسید
- تبریک میگم! اولین عروسی هستین که تو سی ثانیه حلقه انتخاب کردین با این حال میخواین ستهای دیگه ام بیارم یه نگاه بندازین؟
- نه ممنون همین خوبه
رابطه ی پنهانی رویا مدنی دکتری علوم الهیات و مبلغ دینی با هو من کریمی رئیس وقت مجموعی مولدینگ نور، نیاز اول رسانه های مجازی میشه و این اتفاق مسیر زندگی هر دو جوان رو به شکل غير منتظر او انسان متفاوت با دو دیدگاه متفاوت که بنا به دلایلی خاص مجبور به تحمل کردن یکدیگر می شوند.
یکی لجوج و دیگری صبورا...
اجباری که ابتدایش با نفرت آغاز می شود و قرار است که در ادامه عشق بیافریند ولی راه دراز است. فراز و نشیب بسیار و رسیدن به هدف دشوار و البته خطا در کمین آدم های داستان چطور باید موانع را پشت سر گذاشت؟ چطور می شود عاشق شد وقتی هدفشان، نوع تفکر و عقیده شان یکی نیست؟ چطور باید از نفرت عبور کرد و به عشق و آیا می شود با روی چهارچوب ها گذاشت.
آدم های قصه را به سوی سرنوشتی نا معلوم و از جنگ پلی برای رسیدن به صلح . می کشاند. سرنوشتی که هیچ یک در انتها تصورش را نمی کند.
در حال حاضر مطلبی درباره مریم السادات نیکنام نویسنده تجلی یک رویا در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک