جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
تا فرارسیدن غله ماه، فراموش شده ها اربابشان را خواهند یافت.
چانه ی شیوا پایین می افتد مژه هایش مانند بالهای پروانه می لرزند و خونی به سرخی خون من از شمشیری که در سینه اش فرورفته بیرون می زند. صورتش وا می رود. بعد بدنش شعله ور میشود برقی از آتش کورکننده که تنها پس از چند ثانیه فروکش میکند و خاکستر میشود. الایس با دورد خیس بر صورتش فریاد می زند: «نه!» دلم می خواهد جیغ بزنم شب آور رو عصبانی نکن الایس، خودت رو به کشتن نده. ابری از خاکستر دورتا دور شب آور می چرخد - تمام چیزی که از شیوا باقی مانده. شب آور برای اولین بار به الایس نگاه میکند سرش را کج می کند و با شمشیر خونی در دست جلو می رود. جایی در خاطراتم یاد حرف الایس می افتم که چیزی را که از روح گیر آموخته بود، به من گفت: اینکه ستاره از کسانی که به آن دست زده اند محافظت می کند. شب آور نمی تواند الایس را بکشد ولی میتواند آزارش دهد و به خدا قسم اجازه نمی دهم کس دیگری که برایم عزیز است، آزار ببیند. خود را به جلو پرت میکنم و به عقب کمانه میکنم. شب آور توجهی به من نمی کند خیالش از قدرتش آسوده است تو نمیتونی الایس رو اذیت کنی نمی تونی تاریکی وحشی ای در درونم سر بلند میکند و کنترل جسمم را در دست میگیرد. قبلا یک بار حس کرده بودمش ماه ها پیش وقتی بیرون زندان کاف با شب آور جنگیدم. فریادی حیوانی از دهانم بیرون میزند. این بار وقتی خود را به جلو هل می دهم، موفق میشوم عبور کنم دارین نیم قدم پشت سرم است و شب آورتابی به مچ دستش می دهد. برادرم خشکش میزند ولی جادوی جن تاثیری روی من ندارد. خنجرم را بیرون میکشم و خیز برمیدارم و خود را بین شب آور و الایس قرار میدهم.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک