داستانهای انگلیسی - قرن ۲۰م.
«فلوری» تاجر چوب، سفیدپوست، دارای یک لکه مادرزادی در صورت از تبعه انگلستان در کشور «برمه» است. دوستی او برای هر سیاه پوستی از جمله دکتر «وراسومی» جراح عمومی، رئیس زندان اعتبار محسوب می شود. شهرت و اعتبار دکتر وراسومی سیاه پوست، موجب خشم «یوپوکین» رئیس دادگاه جانبی بخش «کیائوکتادا» واقع در قسمت بالای برمه «کوباسین» رئیس دفتر معاون کلانتری می شود و آنها تصمیم می گیرند با امکانات ممکن به او اتهام وارد کرده و شهرتش را از بین ببرند. تنها نگرانی آنها از جانب فلوری است؛ اما فلوری به علت ترسو بودن هیچ اقدامی علیه بی گناهی دوست خود دکتر وراسومی نمی کند و بعد از دچار شدن به حوادث گوناگون خودکشی می کند. با مرگ فلوری بی آبرویی و رسوایی دکتر وراسومی قطعی می شود.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک