جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
بیشک یکی از جذابترین برهههای تاریخ ایران؛ دوران رهبری حسن صباح بر فرقۀ «باطنی» از مذهب اسماعیلیه است. دورهای که پل آمیر در کتاب «خداوند الموت» به روایت جزییات آن پرداخته است.
در واقع پل آمیر در کتاب خداوند الموت ضمن روایت زندگینامه حسن صباح، شما را با فرقه باطنی یا همان اسماعیلیه آشنا میکند؛ داستانی که به خوبی چگونگی سوءاستفاده حاکمان از دین را نمایان میکند.
منبع: ناشر کتاب
551,300
کتابی که اینک به شما تقدیم میشود حاوی یک دوره از تاریخ ایران است که تا امروز تصور میکردیم بر آن دوره وقوف کامل داریم. ولی بعد از خواندن این کتاب متوجه میشویم که قسمتی از وقایع و اخبار آن دوره بر ما مجهول بوده است.
همانطور که در این کتاب میخوانیم، مبدأ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه بر ما معلوم نیست و ما از زمانی که تاریخ فرقۀ اسماعیلیه اطلاع صحیح در دست داریم که خلافت فاطمیها در شمال افریقا تثبیت شد.
به طوری که در همین کتاب میخوانیم، بعد از اینکه هلاکو بر قلاع اسماعیلیه مستولی شد، تمام آثار مکتوب که در آن قلاع بود، از بین رفت و هر زمان که حکومتهای وقت بر یک قلعه اسماعیلی مستولی میشدند، هر کتاب و نوشتهای را که به مذهب اسماعیلی مربوط بود از بین میبردند.
معهذا آنچه از مورخان شرق و غرب به جا مانده، نشان میدهد که مذهب اسماعیلیان در دورۀ حسن صباح و جانشینهای او رواج داشته است.
برداشتی که در این کتاب از نهضت حسن صباح شده، غیر از آن است که تا امروز در کتب دیگر راجع به فرقۀ اسماعیلیه نوشتهاند و از آنچه نویسنده این کتاب میگوید چنین استنباط میشود که نهضت حسن صباح، فقط یک نهضت مذهبی نبوده، بلکه آن مرد میخواسته ایران را از تحت سلطۀ خلفای عباسی یا کسانی که از سلاطین و امرای محلی ایران بودند، اما از خلفای عباسی گوش شنوا داشتند، برهاند.
بحث مربوط به قلاعی که در آنجا فداییان اسماعیلی پرورش مییافتند یک بحث جدید است و در تواریخی که تا امروز راجع به فرقۀ اسماعیلیه الموت نوشتهاند دیده نشده و برای خواننده تازگی دارد و یکی از مختصات این کتاب معرفی قیافههایی است که ما آنها را کم میشناختیم و نمیدانستیم در دورۀ حسن صباح، در فرقۀ اسماعیلیۀ الموت، مردانی آنچنان لایق و فداکار برای احیای ایران وجود داشتهاند.
ممکن است بر نویسنده ایراد بگیرند که در بعضی قسمتهای کتاب خود را دچار اطناب کرده یا در حاشیۀ وقایع، تخیل خود را در وقایع کتاب دخیل کرده، ولی این پدیده در اکثر کتابهایی که دربارۀ تاریخ قدیم نوشتهاند دیده میشود. برای اینکه یک نویسندۀ محقق که درصدد برمیآید سلسلهای از وقایع تاریخی مربوط به تقریباً یک هزار سال قبل را به طرزی روشن از منابع گوناگون و متضاد بنویسد، ناگزیر است از عقل خود استمداد کند و مطالبی را که با منطق واقعیتها مغایر است، نپذیرد. این است که قدری اطناب و قدری تخیل نویسنده از ارزش این کتاب نمیکاهد.
در تاریخنویسی اصلی وجود دارد که آن دخالت نظریۀ مورخ در تحقیقهای تاریخی است.
مورخ هر قدر بیطرف باشد، هنگام تحقیق در تاریخ نمیتواند نظریۀ خود را در تحقیق دخالت ندهد، به دلیل اینکه آنچه از تاریخ استخراج و استنتاج میکند، ناشی از فهم و عقل و قدرت تخیل اوست. مگر اینکه تحقیق نکند و فقط به ذکر وقایع از منابع متشابه یا متضاد اکتفا کند و همین که پای تحقیق و تحلیل تاریخ پیش آمد، ناگزیر قسمتی از نظریۀ خود مورخ وارد تاریخ میشود.
خواننده وقتی این کتاب را برای خواندن به دست گرفت و تعدادی از صفحات را خواند، متوجه میشود که برای نوشتن این کتاب خیلی زحمت کشیدهاند و هر قدر که پیش میرود علاقهاش برای خواندن فصلهای دیگر زیادتر میشود و بعد از اینکه کتاب را به پایان رسانید، درمییابد که کتاب خداوند الموت از جمله کتابهایی است که هرکس یک بار آن را بخواند، مضامین اصلی کتاب را هرگز فراموش نخواهد کرد و تا پایان عمر، آن مضامین و اسم بعضی از قهرمانان کتاب در حافظهاش باقی خواهد ماند.
ذبیحالله حکیماللهی (منصوری)
تلگرام
واتساپ
کپی لینک