جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
81,400
داستان، بخشی از زندگی پسر جوانی را ترسیم میکند که پدر خود را از دست داده و مشکلات خانوادهاش را به دوش میکشد. در گیر و دار این دشواری، دختری سر راهش قرار میگیرد که رسیدن به او برایش ناممکن به نظر میرسد. در خلال این داستان گریزی به خاطرات پدر او نیز خواهیم زد...
و همه احساسها فرو خواهند نشست؛
شادی، غم، خشم، ترس...
ولی عشق هرگز نمیمیرد!
حتم دارم حالا که من اینطور بیتاب دیدار تو هستم، تو آرام خوابیدهای. ولی من بیدارم و بیمار... بیمارِ نبودن تو. این نفس بدون هوای تو به شماره افتاده و این تنِ خسته فقط در کنار تو جان میگیرد. دنیای من بدون تو تاریک و سرد است. بیا و به زندگی من رنگ بده، لحظههایم را با لبخند سبز کن؛ به رنگ بهار، رنگ زندگی و رنگ آرامش...
دستم را رها نکن آرام جانم! راه زیادی تا خوشبختی نمانده است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک