کتاب چند حبه قند را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
فروش ویژه
کتاب چند حبه قند
معرفی کتاب چند حبه قند
3.3 (2)
کتاب
چند حبه قند (خاطرات رفعت السادات نعمت اللهی از پرستاران دوران دفاع مقدس)،
اثر
طاهره امامی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1401
توسط انتشارات
سوره مهر
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعی،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
(خاطرات زنان جنگ ایران و عراق،1359-1367،مصاحبه گر:طاهره امامی)
چکیده
«ــ خانوم نعمت اللهی شما با روسری اومدی؟ نگاه معاون آموزشگاه پرستاری نمازی روی روسری سادهٔ کرمی رنگم بود که ادامه داد «می دونی که اینجا یه آموزشگاه بین المللیه. بیشتر درس هاتونم به زبان انگلیسیه. تو همه جای دنیا تمام استادها همین درس هایی رو تدریس می کنن که ما توی آموزشگاه به دانشجوها یاد می دیم.» سرم را مدام بالا و پایین می بردم تا نشان دهم به حرف هایش توجه دارم. هنوز نگاهش روی روسری من بود. من هم به موهای مجعد مشکی و کوتاه معاون نگاه می کردم. با آن کرم پودر ماسیدهٔ روی صورتش و رُژِ لب سرخابی که توی ذوق می زد ادامه داد «با این پوشیدگی که اومدی باید اهل نماز و روزه هم باشی.» ــ بله خانوم. ــ حالا اگه اینجا نذارن نماز بخونی چی کار می کنی؟ بدون اینکه فکری کنم صاف توی چشم های بادامی و قهوه ای اش خیره شدم و گفتم «نماز یه امر شخصیه و آزاری به کسی نمی رسونه!» انگار با جوابی که دادم قانع شد. بعد از پشت صندلی اش بلند شد و تمام قامت جلوام ایستاد و گفت «ببین دختر جون! فرم لباس پرستاری همینه که تن من می بینی و اینجا باید همین جوری لباس بپوشی!» بلوز چهارخانهٔ آستین کوتاه و دامن بلند سفیدی که شبیه پیش بند۳ تنش بود و کلاه کوچکی که روی سرش قرار داشت را از نظر گذراندم. ادامه داد «تا شیش ماه اول که درس هات تئوریه اشکالی نداره حجاب داشته باشی ولی شیش ماه بعد که باید بری بیمارستان موظف هستی این لباس ها رو بپوشی.» مصاحبه که تمام شد از اتاق خانم معاون بیرون آمدم. درحالی که توی ذهنم با خودم درگیر بودم که چطور این لباس ها را با حجاب ناقصی که دارد بپوشم. من اولین دختر فامیل بودم که دانشگاه قبول شده بودم. آن هم توی دانشگاهی که مدرکش بین المللی بود و به قول دایی مادرم که خودش هم تحصیل کردهٔ آلمان بود تحصیل در این دانشگاه فرصتی برایم فراهم می کرد تا هر جای دنیا بخواهم کار کنم. یاد گل و شیرینی هایی افتادم که بعد از دیدن اسمم توی روزنامه از طرف دوست و فامیل به سمت من سرازیر می شد. تبریک هایی که از این طرف و آن طرف می شنیدم. ذوقی که در نگاه آن ها از قبولی من بود از جلوی چشمانم کنار نمی رفت. با خودم می گفتم اگر نروم اگر قید دانشگاه رفتن را بزنم دیگران راجع به من چه فکری می کنند؟ چنین موقعیتی ساده به دست نیامده بود که ساده از دست برود. نباید به سادگی لگد به بخت خودم می زدم. توی فامیل افتاده بودم سر زبان ها و می گفتند «از رفعت یاد بگیرین.» نه نمی شد با همه چیز به سادگی خداحافظی کنم.»
نویسنده
طاهره امامی
در حال حاضر مطلبی درباره طاهره امامی
نویسنده چند حبه قند
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک