جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
26,220
شاه عباس و سه دختر
سال ها پیش البته نه خیلی دور، آن موقع که شاه عباس برای خودش آدمی بود و دم و دستگاهی داشت، در شهری سه خانواده فقیر در همسایگی هم زندگی می کردند. آنها هر کدام یک دختر داشتند که در کارهای خانه به مادرشان کمک می کردند. غروب که میشد و آنها تقریباً دیگر کاری نداشتند از مادرانشان اجازه میگرفتند و در خرابه ای که نزدیک خانه شان بود دور هم جمع میشدند و با هم درد و دل می کردند.
یک روز غروب آنها به خرابه آمدند و شروع کردند به گفتن از آرزوهایشان دختر اولی که در حرف زدن خیلی اغراق می کرد و همیشه حرفهایی میزد که با عقل جور در نمی آمد. گفت: «من آرزو دارم شاه عباس الان پشت این دیوار خرابه باشد و حرف های مرا بشنود و دستور بدهد برایم حوضی پر از حلیم بوقلمون درست کنند و بگویند تمام این حوض پر از حلیم را بخور و من آن قدر بخورم که بترکم دومی گفت: «تو همه اش به فکرت شکمت هستی من آرزو دارم خدا به دل شاه عباس بیندازد و او به من یک اسب و کلی پول بدهد و با کاروان راهی حج کند.
دختر سوم گفت: «آرزوی من را هم بشنوید. دلم میخواهد شاه عباس بقچه ی حمام مرا برایم به حمام بیاورد. هر سه دختر زدند زیر خنده غافل از این که شاه عباس واقعاً پشت دیوار خرابه بود و داشت حرفهایشان را میشنید
ایران سرزمینی گسترده است که از تنوع قومی و نژادی فراوانی برخوردار است و همین امر موجب وجود انواع افسانه ها در میان اقوام ایرانی می باشد هر افسانه میتواند بخشی از حیات فرهنگی و جلوه ای از نوع تفکر و نگاه اقوام مختلف ایران به زندگی باشد. افسانه های هر ملت میراث معنوی آن ملت است که به صورت سینه به سینه و در قالب ادبیات شفاهی منتقل شده است. افسانه های ایرانی بخش عظیمی از فولکور غنی ما را تشکیل میدهد و قرنهاست که زندگی و آداب و رسوم جامعه ما ایرانیان با هزاران افسانه و قصه آمیخته است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک