1
31,450
پویا خندید اختیار دارین مگه میشه دختر عمه من بد باشه؟! ساغر نگاهش کرد و لبخند زد شمام خوب از هر فرصتی واسه تعریف کردن از خودتون استفاده می کنین ها
پویا خندید و در سکوت نگاه مشتاقش را به دختر جوان دوخت سامیار گوشه ای از سالن روبروی یکی از تابلوها ایستاده بود. نگاه متفکرش تا عمق طرح خفته در دل قاب رسوخ میکرد و هزاران سؤال بی جواب در ذهنش می چرخید دانه های سرد و درشت عرق که بر کمرش جاری بود تیره ی پشتش را به لرزه در می آورد تابلو تصویری از کودکی تنها در کنار کلبه ای میان جنگل را نمایش میداد! درختان جنگل به طرف کلبه سر خم کرده و کودک سرش را به چهارچوب در تکیه داده بود. نگاه معصومش چون چشمهای آهویی رمیده از دل تصویر به نگاه مشوش سامیار خیره مانده بود
لب های رنگ پریده ی پسر جوان آهسته لرزید و زمزمه ای گنگ از دل این لرزش بیرون آمد.
در حال حاضر مطلبی درباره کبری بهرامی هیدجی نویسنده عشق را باور کن در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک