جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
از آن روز به بعد، زندگی کمان تا عوض شد. در خانه پیرزن زیبا می پوشید هر روز روزی از رو خورش را در آینه تماشا میکه شد. در خانه پیرزن کارن، هر چه می خواست داشت. او که حالا لباس های تو و از روزها کارن و مادرینگ به مغازه کفاشی کاتی رفته های مادر بزرگ ضعیف است. می توانم بدون اینکه او بفهم و با خوشحالی به خود می گفت: «من خیلی زیبا هستم از تا برای او یک جفت کفش مشکی بخرند که ده کارن در مغازه چشمش به یک جفت کفش قرمز افتار با خودش گفت چشمه کفش های قرمز را بفرم، به این ترتیب کارن مادر بزرگ را گول زد و کفش های قرمز را خرید.
فردای آن . آن روز، کارن کفشهای قرمزش را پوشید و با مادر بزرگ به کلیسا رفت مردم وقتی دیدند کارن با کفش های اسم فرم فکر میکرد دعا آمده، خیلی به مراسم دعا تعجب کردند. موقع مراسم همه دعا می خواندند اما کارن، در تمام مدت، فقط به کفش های از مراسم دعاء کارن و مادر پس از سوار کالسکه شوند تا به خانه خانه به بروند یکی از همسایه ها چلو آمد و از بزرگ می خواستند سوار کی مادر بزرگ پرسید، «چرا کارن با کفشهای قرمز به کلیسا آمده ام ه است به مادر بزرگ وقتی به ی موضوع را فهمیده ر خیلی عصبانی شد و گفت من که قبلاً ه قبلا به تو گفته بود بودم نباید در نباید در کلیسا کفش قرمز بپوشی چرا این کار را کردی ؟ کارن از مادر بزرگ عذر خواهی کرد و قول داد دیگر این کار را تکرار نکند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک