جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
وقتی کلت شخصیت اول کتاب نانسی ،اسپرینگر برای اولین بار یورتمه رفتن اسب را تجربه میکند، میفهمد که میتواند روی اسبها به پرواز در بیاید او دلش میخواهد این خیال را که لحظه ای از ذهنش بیرون نمیرود هرچه زودتر عملی کند؛ یعنی اسب سواری در چمنزار و تجربه ی دوباره حسی که به او میگوید به کمک اسبش میتواند از پس هر مشکلی بربیاید. برای کسی مثل کلت که آشکارا با بقیه تفاوت دارد، بدترین چیز میتواند تأکید دور و بریها بر این تفاوت باشد. این تفاوت او را تبدیل به نوجوانی پرخاشگر و عصبی میکند که بی دلیل، دلش میخواهد با همه چیز مخالفت .کند کلت که به معنی کره اسب هم هست از بیماری «اسپینا فیدیا رنج میبرد. این بیماری او را برای تمام عمر روی صندلی چرخدار نشانده و با این حساب، کلت به خودش حق میدهد از زمین و زمان طلبکار باشد و خشم درونیاش را به چیزی یا کسی در بیرون متوجه کند ورود اسبها و خانوادهی فلاورز به زندگی او، خیلی چیزها را عوض میکند برد فلاورز که با مادر کلت ازدواج کرده است مدام تواناییهایش را به او یادآوری میکند و تا جای ممکن، مثل یک نوجوان معمولی با او رفتار میکند.
کلت در این داستان احتیاج دارد حدی از رهایی را تجربه کند که مادرش از آن غافل است. رؤیای تازه ی یورتمه رفتن با اسب این احساس را در او تقویت میکند و به او چیزی میدهد که مجبور شود برایش بجنگد. تغییر رفتار کلت در طول داستان در مواجهه با اطرافیان به خصوص خانوادهی ،فلاورز به تدریج اتفاق میافتد و فضای متشنج ابتدایی در آرامشی واقعی به پایان میرسد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک