- كليا: (به ايزوپ) كجا مي‌خواهي بروي؟ ايزوپ: مي‌روم به طرف نور، جايي كه همه‌چيز ديده بشه. مي‌خوام برم همه‌چيز رو با چشم‌هاي آزاد ببينم. خيلي دور خيلي دور از اين‌جا، مي‌گن توي ليديا شاهي زندگي مي‌كنه به نام كريزوس. پولدارترين آدم دنياس، قصرش رو هم از طلا درست كردن. به لباس‌هاش سنگ‌هاي قيمتي شرقي دوخته شده... مي‌خوام برم ببينمش و به ثروتش بخندم. بعد برم دورتر به ساحل نيل، جايي كه مصري‌ها براي احترام به شاهان خودشون مقبره‌هاي عظيم ساختن. مي‌خوام اين مقبره‌ها رو ببينم و بخندم به تكبري كه استخون‌هاي پوسيده رو حفظ مي‌كنه. مي‌خوام به كساني كه به ناقص‌الخلقگي من مي‌خندن بخندم. خداحافظ گزنوفان.
