73,150
کوهیار شیطونک را روی پاهای دا گذاشت. دا پاهای شیطونک را نوازش کرد بره که دلش برای مادرش تنگ شده بود شروع کرد به بع بع کردن دا لبخندی زد و گفت حیوون بی زبون گرسنه است. بدو از تو یخچال شیر بیار انگاری درد نداره ولی فردا ببرش پیش خاله مهین تا ببینه چشه کوهیار که گندمهای برشته را با یک حرکت توی دهانش ریخته بود گفت فقط این گرسنه نیست منم از صبح تا حالا شکمم ساز و دهل میزنه دا دستهای مادرانه اش را به پهلوی نرم و برفی بره کشید. کوهیار که دید نازش خریدار ندارد روسری را از دست آستاره کشید و گفت: بفرمایین شما که قدر ما رو نمیدونی ولی ما میدونیم
دا روسری را باز کرد و روی سرش انداخت چشمهای سبزش در پس زمینه رنگ آبی روسری او را شبیه روزی کرده بود که «پهلوان سجاد آمده بود خواستگاری اش آن روز از کنار پرده سفید میان اتاق او را یواشکی ورانداز کرده بود تا ببیند این شاخ شمشاد چقدر شبیه همان چیزهایی ست که دختران روستا پای دار قالی تعریف میکردند. قالی رج به رج بالا می رفت و خاله شیرین برای اینکه مطمئن شود سید مریم دست رد به سینه سجاد نمیزند مدام از مرام و معرفت او حرف میزد از روزهای سخت سجاد میگفت؛ بعد از آنکه بیماری پدرش را خانه نشین کرد و بعد از خداوند تکیه گاه خانواده شد.
در حال حاضر مطلبی درباره زهرا محمودیان نویسنده کوهیار در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک