جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
101,200
یادداشت مترجم
در این کشور همه خواب میبینند
دیگر وقت بیدار شدن فرا رسیده است ....
آذرخش
تسلیم شدن، در زبان واقعی وجود ندارد
شیر با نگاه می کشد
خلق خورشید و ماه
قصه ی شب و ستارگان
داستان رنگها
داستان ابر و باران
داستان سؤالها
داستان کلمات
فهرست
هر کس به اندازه دشمنی که به مبارزه بر می گزیند بزرگ است
داستان شمشیر درخت سنگ و آب
داستان رویاها
داستان رنگین کمان
داستان راه و ره نوردها
مبارزه
برای صلح و علیه گرسنگی
داستان آغاز و پایان
نگاه کردن به گذشته به یافتن راه کمک میکند
داستان هیاهو و سکوت
چگونه کلام در کوهستان زاده میشود...
«سایه های خوشحال»
در دستش سیگاری در انتظار آتش است تا طراحی آرام دود را آغاز کند. سرفه خفیفی می کند، سیگار را آتش زده تا آنجا که می تواند جای خودش را برای نشستن راحت میکند تا به آرامی مطلب را آغاز کند :
طوطی از اول این طور نبود. اصلا رنگی نداشت، خاکستری خالص بود پرهایش سیخ بود مثل مرغ خیس شده. پرنده ای مثل همه ی آن پرندگانی که معلوم نیست چگونه پا به جهان گذاشته اند، زیرا خدایان نمیدانستند چه کسی و چگونه پرندگان را به وجود آورده است. آری این جوری بود. وقتی شب به روز گفت تا همین جا و نه بیشتر خدایان بیدار شدند. و مردان و زنان یا خواب بودند و یا نرد عشق میباختند که طریق زیبایی است از خسته کردن خود برای آن که بعداً به خواب روند. خدایان در کشاکش بودند این خدایانی که خیلی دعوایی بودند همیشه درگیری داشتند نه مثل آن اولی ها، همان هفت خدایی که جهان را زائیدند همان نخستین خدایان . خدایان با هم درگیر می شدند چون جهانی که فقط با دو رنگ، رنگش زده بودند
تلگرام
واتساپ
کپی لینک