جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
10,890
ضربه زدن بیقراری میکردند زیر نظر گرفت نژاد پرستان با لبخند چندش آور به او نزدیک شدند. دخترک به چشمان بیسو و کدرشان که رگهای خونی آن را سرخ کرده بود خیره شد. به طور آشکاری تفاوت نگاه آنها را با صاحبش حس میکرد.
کجا با این عجله فرار میکردی؟
دخترک که شگرد آنان را میدانست برای حفاظت از جناق سینه اش کمی چرخید مثل این که کر و لال است. خب بچه ها ماشینی که نه میشنود و نه حرف میزند چه فایده ای برای صاحبش دارد؟ هیچ چی به درد ماشین زباله میخورد.
نگاه جست و جوگر دخترک لا به لای عابران می چرخید. میله در دست جوان لاغر اندامی که او را گرفته بود بالا رفت اما قبل از این که اولین ضربه را به طعمه اش وارد کند در هوا متوقف شد دستی از پشت مچ او را گرفت و پایین کشید.
با خدمتکار من چه کار دارید؟ خدمتکار تو با شورشی ها بوده اشتباه میکنی خدمتکار من از صبح تا حالا با من بوده الان هم اجازه گرفت برای خرید به فروشگاه برود. صاحب دخترک آرام پیش آمد و خودش را بین نژاد پرستان و خدمتکارش حایل کرد.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک