بنر بالای صفحه

کتاب نفر هفتم نشر ثالث

نفر هفتم

3.7 (4)
کتاب نفر هفتم، اثر هاروکی موراکامی ، با ترجمه محمود مرادی ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1399 توسط انتشارات ثالث ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی رقعی، در سایت ایده بوک قرار دارد.
موجود
قیمت ایده بوک: 170,000 20%

136,000

موضوعات مرتبط

محصولات بیشتر
نفر هفتم نشر ثالث

مشخصات محصول

نویسنده: هاروکی موراکامی
ویرایش: -
مترجم: محمود مرادی
تعداد صفحات: 144
انتشارات: ثالث
وزن: 190
شابک: 9789643807825
تیراژ: -
اندازه(قطع): رقعی
سال انتشار: 1399
تصویرگر: -
نوع جلد: -

چکیده

در کتاب حاضر، داستان‌های کوتاه ژاپنی درج شده است. برخی از عناوین داستان‌ها عبارتند از: «خلیج هانالی»؛ «خرچنگ‌ها»؛ «یک روز مناسب برای کانگوروها»؛ «نفر هفتم» و «آینه». در داستان «نفر هفتم» قصّة زندگی مردی به تصویر کشیده شده است. در ده سالگی دوستی به نام «کـ» داشته است. روزی او همراه «کـ» به ساحل می‌رود ولی در حادثه‌ای «کـ» در دریا غرق می‌شود و مرد بدون ترس از موج، رو در روی آن قرار می‌گیرد، امّا موج نزدیک به وی به عقب برمی‌گردد. مرد در لحظه‌ای، صحنة وحشتناکی از دوستش «کـ» را در موج می‌بیند و تصویر تا چهل سال همچون کابوسی برای وی ادامه می‌یابد. امّا سرانجام با رسیدن نقّاشی‌هایی از «کـ» که در کودکی برای وی کشیده بود، کابوس‌ها به پایان رسیده و او صحنة واقعی از مرگ دوستش و دلایل صحنه‌های وحشتناک ذهن خود را دریافته، به آرامش می‌رسد.

گوشه ای از کتاب

نفر هفتم تقریباً به نجوا گفت: «نزدیک بود یک موج عظیم مرا با خود ببرد. بعدازظهر یک روز ماه سپتامبر بود و من ده سال داشتم.»

آن مرد آخرین نفری بود که آن شب ماجرایش را تعریف می‌کرد. عقربه‌های ساعت از ده گذشته بود. جمع کوچکی که حلقه‌وار گرد هم نشسته بودند، می‌توانستند صدای باد را که در تاریکی با سرعت به سمت غرب می‌وزید بشنوند. باد درختان را تکان می‌داد. پنجره‌ها را به سروصدا می‌انداخت و با صفیری شدید خانه را تکان می‌داد.

او گفت: «آن موج، بزرگ‌ترین موجی بود که در تمام عمرم دیده بودم. موج عجیبی بود. یک هیولای واقعی.»

مکثی کرد و گفت: «آن موج به‌سختی رهایم کرد. اما به نظر خودم با ارزش‌ترین چیزهای زندگی‌ام را به کام خود کشید و به دنیای دیگر برد. سال‌ها طول کشید تا دوباره آن سال‌های گرانبهایی را که دیگر هیچ وقت باز نمی‌گردند، پیدا کنم و درد این ماجرا بهبود پیدا کند.»

به نظر می‌آمد نفر هفتم در اواسط ششمین دهه زندگی‌اش باشد، لاغر و بلندقد بود، سبیل داشت و جای زخمی کوتاه اما عمیق که شاید به ضرب تیغ کوچکی ایجاد شده بود، کنار چشم راستش بود. تارهای سیخ و زبر سفید روی موهای کوتاهش به چشم می‌آمد و بر چهره‌اش نگاهی بود که می‌شد در چهره آدم‌هایی که نمی‌توانند کلماتی را که می‌خواهند پیدا کنند، دید. بااین‌حال، درباره‌ی او به نظر می‌آمد که این حالت چهره، انگار قسمتی از وجودش و متعلق به مدت‌ها پیش از این باشد. زیر کت پشمی خاکستری‌اش پیراهن آبی ساده‌ای پوشیده بود و هرازگاهی دستش را به سمت یقه می‌برد. هیچ کدام از کسانی که آنجا جمع شده بودند، نمی‌دانستند نامش چیست، یا زندگی‌اش را چگونه می‌گذراند.

مرد گلویش را صاف کرد و برای یک لحظه یا بیشتر حرف‌هایش در سکوت گم شد. بقیه منتظر بودند تا ادامه بدهد.

گفت: «در مورد من، آن یک موج بود. البته نمی‌توانم بگویم برای هر کدام از شما چه خواهد بود اما در مورد من شکل یک موج عظیم را به خود گرفت. یک روز ناگهان بی‌هیچ هشداری، خودش را به شکل موجی عظیم نشانم داد و ویرانگر بود.»

من در یک شهر ساحلی در استان «س» بزرگ شدم، شهر کوچکی بود و شک دارم که اگر نامش را بگویم کسی از شما آن را بشناسد. پدرم پزشک آنجا بود. برای همین من دوران کودکی راحتی داشتم. از وقتی که یادم می‌آمد بهترین دوستم پسری بود که او را «ک» خطاب می‌کنم. خانه‌شان نزدیک خانه ما بود. یک سال پایین‌تر از من درس می‌خواند. مثل دو برادر بودیم؛ با هم مدرسه می‌رفتیم و برمی‌گشتیم و همیشه وقتی به خانه می‌رفتیم با همدیگر بازی می‌کردیم. در مدت دوستی طولانی‌مان هیچ‌وقت با هم دعوا نکردیم. من برادری داشتم که شش سال از خودم بزرگ‌تر بود اما به خاطر اختلاف سن و سال و سلیقه هایمان هیچ وقت با همدیگر صمیمی نبودیم و عاطفه برادری حقیقی من، از آنِ دوستم «ک» بود.

«ک» موجود لاغر و کوچکی بود با چهره رنگ‌پریده که به دخترها می‌مانست. یک جور اختلال گفتاری داشت که باعث می‌شد برای کسانی که نمی‌شناختندش مثل عقب‌مانده‌ها به نظر بیاید و چون خیلی ضعیف بود، در مدرسه و خانه همیشه حامی‌اش بودم. تقریباً درشت هیکل و ورزشکار بودم و بچه‌های دیگر از من حساب می‌بردند؛ اما دلیل اصلی اینکه از مصاحبت با «ک» لذت می‌بردم این بود که او پسر دوست داشتنی و دلپاکی بود. او حتی یک ذره هم عقب‌ماندگی ذهنی نداشت اما به خاطر اختلال گفتاری‌اش در مدرسه خیلی موفق نبود. در خیلی از درس‌ها به سختی خودش را به بقیه می‌رساند. با این حال در کلاس هنر فوق‌العاده بود. فقط کافی بود یک مداد یا رنگ به دستش بیفتد. آن وقت تصویرهایی می‌کشید، آن قدر زنده که حتی معلم را هم شگفت زده می‌کرد.

او پشت سر هم مسابقات را می برد و مطمئنم اگر در بزرگسالی هم نقاشی را ادامه می‌داد، هنرمند مشهوری می‌‍‌شد. نقاشی کردن از منظره دریا را دوست داشت. به ساحل می‌رفت و ساعت‌ها نقاشی می‌کرد. من هم بیشتر وقت‌ها کنارش می‌نشستم و حرکات چابک و دقیق قلمش را نگاه می‌کردم که چطور در چند ثانیه آن رنگ‌ها و شکل‌های تا آن حد زنده را در جایی که تا قبل از آن فقط یک ورقه کاغذ سفید خالی بود، به وجود می‌آورد. حالا می‌فهمم که این مسئله به خاطر استعداد نابش بود.

نویسنده

هاروکی موراکامی

هاروکی موراکامی

هاروکی موراکامی زادۀ سال ۱۹۴۹ در کیوتو، پایتخت باستانی ژاپن است. پدربزرگش یک روحانی بودایی بود و پدرش معلم ادبیات ژاپنی. موراکامی از همان ابتدا مجبور بود علیه فرهنگ سنتی­‌ای که احاطه­ اش کرده بود، بایستد.

درنتیجه از همان نوجوانی به­ سراغ آثار بالزاک، داستایوفسکی و دیکنز رفت. او خودش می گوید: «اگر ادبیات ژاپنی می خواندم، مجبور بودم با پدرم درباره اش صحبت کنم و اصلاً حوصله اش را نداشتم.»

موراکامی اگر بزرگ ترین نویسندۀ ژاپن نباشد، بی تردید از مشهورترین نویسندگان این کشور است.

این نویسندۀ سربه­ زیر و کم حرف که تس گالاگر، همسر کارور، او را گوشه گیرترین انسان جهان توصیف کرده است، سال هاست به دلیل شهرت بی­ حد و مرز خود در جهان، به ­خصوص در امریکا، آماج حمله های روشنفکران ژاپنی است.

طبیعی است اگر در فرهنگ تنیده در سنت ژاپن، آب روشنفکران با نویسنده ای جین­ پوش که ترانه های بیچ بویز و بیل ایوانز گوش می دهد، در یک جوی نرود؛ به ­خصوص که آن نویسنده در جای­جای داستان هایش، همواره به این قبیل اسم های غربی اشاره می کند؛ اما موراکامی که به­ سادگی و بی­ پیرایگی معتقد است، پرده از دنیایی برداشته که در توکیوی امروز خودنمایی می­کند، توکیوی روزگار مک دونالد و راک احمقانۀ ژاپنی.

شاید برای ادبیات دست­ به­ عصای ژاپن، انکار دیگر کافی باشد.

کافکا در ساحل، شکار گوسفند وحشی، سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش، مترو، پس­ لرزه، و دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل از جمله آثار اوست.

مترجم

محمود مرادی

در حال حاضر مطلبی درباره محمود مرادی مترجم کتاب نفر هفتم نشر ثالث در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

محمود مرادی

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

CAPTCHA

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید