جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
490,000
پاریس، سپتامبر ۱۸۱۰
نور شمع به صورتم نزدیک شد و از خواب بیدارم کرد.
بلند شو، دزیره بلندشو و زود لباست را بپوش این صدای ژان باتیست بود که شمع به دست بالای سر من ایستاده بود. بعد شمع را روی میز گذاشت و مشغول بستن دکمه های اونیفورم مارشالی خود شد.
مگر دیوانه شده ای ژان باتیست؟ مگر الان نیمه شب نیست؟ عجله کن گفته ام اوسکار را هم بیدار کنند. می خواهم پسرمان هم حاضر باشد. از طبقه زیر صدای رفت و آمد و صحبت چند نفر به گوش می رسید. ایوت آهسته وارد اتاق شد لباس خدمت خود را روی پیراهن خواب پوشیده بود.
ژان باتیست با بی حوصلگی گفت: خواهش میکنم عجله کن بعد رو به ایوت کرد.
به پرنسس کمک کنید که زود لباسش را بپوشد.
من، وحشت زده، گفتم: خدایا! اتفاقی افتاده است؟
خودت خواهی دید لباست را بپوش
متحیر و ناراحت پرسیدم
اصلا تو قضیه را به صورت دیگری می بینی و متوجه شدم که در واقع ژولی از ما وقع هیچ نفهمیده بود. از طرفی تمام خواسش متوجه تویلری بود. گوش کن یک واقعه باورنکردنی اتفاق افتاده است. امپراتریس انتظار بچه دارد. امپراتور از خوشحالی در پوست نمی گنجد. به پسرش لقب پادشاه رم داده است برای اینکه ناپلئون اطمینان دارد که پسر است. از چه موقع امپراتریس انتظار بچه دارد؟ باز از دیروز؟
نه الآن سه ما هست و......
دستی به در خورد مادام لافلوت وارد شد و گفت این آقایان سوئدیها که امشب به استکهلم بر می گردند می خواهند از والاحضرت پادشاهی اجازه مرخصی بگیرند.
آقایان را به اینجا راهنمایی کنید.
فکر نمیکنم هیچکدام از سوئدی ها متوجه شده باشند که من چقدر از آینده وحشت دارم به طرف فلد مارشال فن اسن یکی از باوفاترین طرفداران خانواده و اسا» دست دراز کردم.
از من اجازه مرخصی گرفت و گفت:
خدا حافظ به امید دیدار در استکهلم والاحضرت وقتی ژولی را مشایعت میکردم با کمال تعجب براهه جوان را در راهرو دیدم.
مگر شما به اتفاق فلد مارشال فناسن برای تهیه مقدمات ورود شوهر من به استکهلم نمی روید؟
من تقاضا کرده ام که موقتاً به عنوان آجودان شما معین بشوم
والاحضرت تقاضای من پذیرفته شده است و در انجام او امر حاضرم
والاحضرت
این جوان بلند قد این جوان نوزده ساله با چشمهای سیاه براق و موهای...
رمان دزیره به صورت یادداشت های قهرمان آن دزیره گلاری، سیا استفاده از استاد و مدارک تاریخی معتبر نوشته شده است. عزیره راه دور و دراز و پرپیچ و خمی را که از خانه پارکی در «فارسی» شروع و به قصر سلطنتی استکهلم منتهی می شود. با همان روحیه بشاش و امیدوار دوران جوانی طی می کند. که در برابر همه اطرافیان از خدمت کاران و بستگان خود تا تا بزرگ ترین رجال عصر همان دختر ساده و بی آلایش باقی می ماند. جزئیات عادی و گاهی مضحک زندگی روزمره را با بیانی ساده و دلنشین در خلال وقایع بزرگ تاریخ شرح می دهد. نویسنده زیر و بالای وقایع دوران بعد از انقلاب فرانسه از سقوط رو بسپیر و ژاکوبنها حوادث حکومت «دیر کتوار» کودتای ناپلئون دوران کنسولی و امپراطوری او تا جنگ ها و پیروزی ها و سرانجام شکست و سقوط امپراطور و بازگشت خانواده بورین به سلطنت را با چنان دقت و صحتی در خلال ماجرای شیرین و افسانه مانند ترقی دزیره کلاری شرح می دهد که می توان این رمان را یک تاریخ مشروح و دقیق سال های آخر قرن هجدهم و نخستین سال های قرن نوزدهم دانست. رمان آن ماری سلینکو در ظرف چند سالی که از انتشار آن می گذرد به بیست و چهار زبان ترجمه شده و در سراسر جهان میلیون ها خواننده علاقه مند پیدا کرده است. و شکی نیست که دزیره قهرمان آن به زودی در ردیف چهره های درخشان و شخصیت های فراموش نشدنی رمان عصر حاضر قرار خواهد گرفت
تلگرام
واتساپ
کپی لینک