جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
122,100
در حیاط سنگ فرش کنار درختزار روحی با چشمان قرمز درخشان پشت پنجره های بیمارستان سنت ایگناتیوس، معلق روی هوا قدم زنان منتظر بچه ای است تا به دنیا بیاید. در طول دهه هایی که او این مکان را تسخیر کرده همه چیز را به چشم دیده رفت و آمد بیماران و مراجعان، افراد ناامید از درمان یا افراد خوش شانس با بیماریهای خفیف او در دوران صلح و همچنین در برهه وحشتناک جنگ چشمان درخشانش را از روی درهای بیمارستان برنداشته است. آن قدر تولد نوزادها را به چشم دیده که حسابش از دستش خارج است. وقتی صدای گریه بعد صدای خنده و بعد دوباره صدای گریه از پنجره غربی انتهای بخش زایمان بیرون میآید روح میداند که دقیقاً چه خبر است اتفاقی منحصر به فرد و نادر معجزه ای بزرگ رخ داده است. ارواح دیگر داخل حیاط طبق معمول مشغول کارهای خودشان اند و حواسشان به این اتفاقها نیست اما روح چشم قرمز به سمت پنجره میرود تا سرکی بکشد.
در بخش آخر کتاب که با دستخط زیبای مامان نوشته شده دوباره مکثی میکنم و آن را میخوانم لحظاتی در زندگی وجود دارند که وقتی چیز وحشتناکی می شنویم انگار کسی با مشت به شکممان کوبیده است. این حس حس ناامیدی بزرگترین لذت جادوگرها است؛ برایشان مثل هوایی است که تنفس می کنند. جادوگرها از سایه های تاریک تار و پودهای نامرئی و پنهانی که در جهان نفوذ میکنند به وجود می آیند. آنها را هم مثل ارواح، بیشتر افراد نمیتوانند ببینند، اما در وجود جادوگرها مقدار ناچیزی از جهان ماده هم وجود دارد؛ بنابراین از دیگر موجودات جادویی خوش بنیه تر و نیرو مند ترند. اگر چه نمی توانند مثل ارواح از میان دیوارها عبور کنند چون سفت ترند) اما می توانند با اشاره ای در و پنجره را باز کنند و کاری کنند که اشیای کوچک روی هوا معلق شوند آنها تعداد بی شماری از نزدیکانشان موجودات نیمه جادویی و نیمه واقعی درست شبیه خودشان را که اوامر آنها را انجام می دهند کنترل می کنند.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک