1
246,820
نوشیدنی بعدی و باقی حرفها را به اتاق بردیم حتی میان آشفتگی خلوتمان هم مرتب و منظم به نظر می آمد وسایل ضروری را همراه داشت و فکر همه چیز را کرده بود.
گفتم لازم نیست به خودت زحمت بدی و با خوشرویی گفت چرا هست. احتیاط شرط عقله در گوشه ای از وجودم میترسیدم حس تاریک را که زیر پوستم جاری بود دریابد. گاهی وقت ها قبل از به خواب رفتن دستهایم را میگذاشتم روی شکمم و ضربان عمیقی حس میکردم که اطمینان داشتم آشکارا میخواهد چیزی بگوید ولی وقتی مخفیانه درباره اش خواندم معلوم شد فقط شاهرگی است که من را زنده نگه می دارد. تلاش کردم موقر به نظر بیایم ولی واقعاً ممکن نبود. نمی توانستم اشتیاقم را پنهان کنم یکی دو باری خطر نزدیک شدن و داشتن رابطه ای گرم پیش آمد؛
وقتی که پیشانی ام را به محبت نواخت و من نمیخواستم دوستش داشته باشم. می دانستم علاقه با خودش مشکلاتی به همراه دارد شب ماند و دیگر فراموش کرد که احتیاط شرط عقل است آن همه بی احتیاطی حس سلامتی بهم میداد و بدنم آرام آهنگی زمزمه میکرد صبح زود رفت و من اصلا برایم مهم نبود. آن طوری برایم بهتر بود. ولی بعد از رفتنش به خودم که آمدم دیدم آماده نشده ام بروم سر کار به جایش جورابی را پر از آرد کرده ام تا ببینم وزن پای نوزاد حدوداً چقدر است. هیچ وقت پای نوزادی را توی دستم نگرفته بودم ولی قلبم خوب میدانست دنبال چه میگردد. قبلاً عکسشان را دیده بودم روی زمین حمام دراز کشیدم و به این فکر ممنوع اندیشیدم که میخوام بمیرم
اگرچه مطمئن نبودم که واقعاً چنین بخواهم واقعیت و دروغ دیگر تقابلی دوگانه نبودند. بدنم با من به زبانی سخن میگفت که پیش تر نشنیده بودم فارغ از هر چیز میدانستم نباید حتی فکرش را کرد، فکر این که شعله ی کوچک زندگی آدم در جهتی دیگر غیر از آنی که از او خواسته اند، بسوزد. ولی آن لحظه چنین کرده بودم و آنجا در دستان باد مخالف به سویی دیگر خم میشدم...
کایلا میداند سازوکار بلیت بخت آزمایی چطور است
همه می دانند. به محض بالغ شدن وقتش میشود که جلوی آن دستگاه بایستی اگر بلیت سفید نصیبت شد که سزاواری مادر شوی و خانواده داشته باشی اما اگر بلیتت آبی شد تراشه ای در بدنت کار میگذارند و تو دیگر مادر نخواهی شد. کایلا از این که حق بر بدنش را یک بلیت از او گرفته از این که حکومت حکم بر مادر بودن یا نبودن او صادر کرده در آستانه ی جنون است. او میخواهد بندها را بدرد و آن تراشه را بکند تا خود انتخاب کند. اما در این پادآرمان شهر بی روح و سیمانی چشم های همیشه ناظر رهایش نخواهند کرد
Blue Ticket Sophie Mackintosh
در این زمان پادآرمان شهری زن و حق بر تن و انتخابش را از او سلب کرده اند. سوفی مکینتاش رمانی خلق کرده از همان جنس که مارگارت اتوود در سرگذشت ندیمه ساخته بود اما اینجا همه چیز حول محور زن میچرخد حول محور حق مادری گاردین نثر مکینتاش گویا و زیرکانه است همراه با خرد و فراستی که خواننده را از لحظاتی میخکوب کننده به پایانی بی نقص هدایت میکند بلیت آبی چیزی جدید به مجموعه سنتهای پادآرمان شهرهایی می افزاید که نظیرش را در سرگذشت ندیمه ی اتوود یا ۱۹٨٤ اورول دیده ایم
در حال حاضر مطلبی درباره سوفی مکینتاش نویسنده بلیت آبی برج در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره فریبا چاوشی مترجم کتاب بلیت آبی برج در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک