کتاب شب های بی مهتاب را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
کتاب شب های بی مهتاب
معرفی کتاب شب های بی مهتاب
4.7 (1)
کتاب
شب های بی مهتاب،
اثر
محسن کاظمی
،
در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول
در سال 1397
توسط انتشارات
سوره مهر
،
به چاپ رسیده است.
این محصول
در قطع و اندازهی رقعى،
در سایت ایده بوک قرار دارد.
ناموجود
این محصول ممکن است با عنوان یا انتشارات دیگری موجود باشد، مجموعه آنها را
اینجا
ببینید.
خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی سرهنگ شهاب الدین شهبازی
چکیده
با اصابت ترکش خمپاره به کمرم به زمین پرت شدم و زخم و جراحت کتفم عود کرد و دچار خون ریزی شد. وقتی به خود آمدم دیدم به همراه یک سرباز مجروح داخل باتلاق افتاده ایم و در تیررس دشمن هستیم. به زحمت خود را درون یک شیار و نقب کشیدیم تا در تیررس نباشیم. خون زیادی از من رفته بود. سرباز مجروح هم از ناحیه شکم و پا زخمی شده بود. من لباسم را پاره کردم و زخم او را بستم و او هم با لباسش زخم و جراحت مرا بست. قادر به حرکت نبودیم زیرا اگر از آن نقطه خارج می شدیم حتماً دشمن ما را می زد. منتظر بودیم تا هوا تاریک شود و بچه ها برای تخلیه شهدا و مجروحین اقدام کنند و ما را از این مهلکه نجات دهند. به هم می گفتیم تا غروب زیر بوته و شیار می مانیم. اگر بچه ها آمدند که چه بهتر اگر نیامدند خودمان در تاریکی هوا از حاشیه جاده به سمت حمیدیه می رویم. خورشید بین ساعت پنج شش غروب می کرد و ما باید تا آن ساعت صبر می کردیم. همچنان که در انتظار تاریک شدن هوا و آمدن بچه ها بودیم به هم دلداری می دادیم. صدای زره پوشی را شنیدیم که به ما نزدیک می شد. سرم را از شیار بالا آوردم دیدم شماره تانک فارسی است. (شماره های عربی نیز به جز عدد 3 مانند فارسی است.) از اینکه تا چند لحظه دیگر نجات خواهیم یافت خوشحال شدیم. وقتی تانک به بالای سرمان رسید ماتمان برده متحیر و مبهوت شدیم. نفرات اطراف تانک کلاه بره عراقی بر سرشان بود. گویی آب سردی بر سرم ریختند. سرما تمام وجودم را فرا گرفت. یخ زدم در آن لحظه احساس کردم غیرتم از دست رفت. آرزو کردم زمین دهان باز کند و مرا ببلعد.... در آن لحظه غرور خود را خرد شده می دیدم. باورکردنی نبود من! شهبازی! گرفتار دشمن شده باشم. آن لحظه تلخ ترین و ناراحت کننده ترین لحظه عمرم بود. بیست و پنجم آبان ماه هوا گرگ و میش بود. صدای جر و بحث عراقی ها مرا از شوک در می آورد. آن ها با هم اختلاف پیدا کرده بودند که ما را با خود ببرند یا بکشند و خود را خلاص کنند. بالاخره تصمیم خودشان را گرفتند. ما را به داخل نفربر انداخته و به دب حردان بردند دب حردانی که به اشغال عراق درآمده بود و در آن منطقه مرکز فرماندهی شان بود.
نویسنده
محسن کاظمی
در حال حاضر مطلبی درباره محسن کاظمی
نویسنده شب های بی مهتاب
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در
بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با
توجه به
تعداد
بسیار
زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها،
کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند،
تهیه و
درج
محتوای
برای
آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت
ایدهبوک،
این
نویسنده
را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و
مفید،
سایرین را
به
مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه
ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک