مرگ مولف رولان بارت بالزاک در داستان کوتاهی به نام «ساراسین»۲۱۱ از خواجه ای سخن می گوید که به لباس زنانه درآمده است و این جمله را می نویسد «ذاتا زن بود با همان ترس های ناگهانی اش هوس های نابخردانه اش نگرانی های فطری اش گستاخی های نسنجیده اش الم شنگه هایش و ظرافت های دلبرانه اش». این کیست که این گونه سخن می گوید؟ آیا قهرمان داستان است که بر بقایای جهلخواجه که در پس این نقاب زنانه پنهان شده است تعظیم می کند؟ آیا خودبالزاک است که بر مبنای تجربه شخصی اش از فلسفه زن سخن می گوید؟ آیا بالزاکمولف است که افکاری ادیبانه در باب جنس زن بر زبان می آورد؟ آیا خرد عام و جهانی است؟ روان شناسی رمانتیک است؟ هیچ گاه پاسخی بر این سوال نخواهیم یافت به این دلیلمعقول که نوشتارْ نابودی صدا نابودی هر نوع منشأ است. نوشتار آن فضای خنثی و بی طرف مرکّب و غیرمستقیمی است که فاعلِ۲۱۲ ما را بیرون می اندازد. فضایی سلبی است که کل هویت در آن رنگ می بازد و هویت منحصربه فرد نوشتار در آن خود می نماید. تردیدی نیست که همیشه همین طور بوده است. به محض آنکه واقعیتی نه با هدف کنش مستقیم بر حقیقت بلکه به گونه ای ناگذرا یعنی سرانجام بیرون از هر نقشی به جز کنشصرفخودنماد روایت می شود این گسست روی می دهد صدا منشأ خود را گم می کند مولف به قلمرومرگ خود پا می گذارد و نوشتار آغاز می شود. مفهوم این پدیده به هر رو تغییر کرده است. در میان اقوام روایت را هیچ گاه فرد به عهده نمی گیرد بلکه یک میانجی یک شمن و یا راوی عهده دار آن می شود و آنچه شاید مورد ستایش دیگران قرار گیرد شیوه اجرای اوست که همان راز رمزگان روایت است و نه نبوغش که هیچ گاه توجهی به آن نمی شود. مولف چهره ای مدرن است فراورده جامعه ماست و از قرون وسطی با تجربه گرایی انگلیسی خردگرایی فرانسوی و ایمان فردی دوران اصلاحات۲۱۳ پدیدار شده است. مولف وجهه و اعتبار فرد و یا به بیان فاخرانه تر شخص انسان را کشف کرد. بنابراین کاملاً منطقی است که در ادبیات این اثبات گرایی۲۱۴ تجلی و اوج ایدئولوژی سرمایه داری است که بیشترین اهمیت را برای شخص مولف قائل شده است...
تلگرام
واتساپ
کپی لینک