جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
103,600
صدای بابا که از سمت هال بادآورد را صدا میزد، هر دو را لحظه ای ساکت کرد. آقاجون چرخید و سمت کتابخانه رفت و اولین کتابی را که دستش رسید، بیرون کشید و به سمت بادآورد انداخت. هم زمان گفت: فقط یه چیز ازت میخوام نقشه و وسیله و پول و هرچی لازمه بهت میدم تو فقط این سفر رو برو و دنبالش بگرد. وقتی برگشتی، چه دست پر چه دست خالی اسمت رو عوض میکنم بچه، قبوله؟» صدای بابا این بار از راهرو منتهی به کتابخانه بلند شد: «بادآورد! کجایی ؟»
بابا بادآورد هنگ کرده بود نمیدانست به بابا چه بگوید، به آقاجون چه بگوید؛ ولی در آن لحظه به جای اینها داشت به مسخره ترین چیز ممکن فکر میکرد؛ اینکه دلش میخواست اسمش را بعد از تعویض چه بگذارند. اسم های مختلف در سرش رژه میرفتند یکی بهتر از دیگری همه شان قشنگ بودند. اصلاً چه فرقی میکرد؟ همین که بادآورد نباشد کافی بود. چند تقه به در کتابخانه خورد و در باز شد. بابا با دیدن بادآورد و آقاجون در کتابخانه همان جا دم در میخکوب شد. آقاجون فوری گفت: کی بهت اجازه داد بیای اینجا؟ بابا خودش را جمع وجور کرد و صدایش را کمی بالا برد و گفت: «پسر منه آقاجون این که اینجا وایساده پسر منه اینجا چیکار میکنی بادآورد؟
چرا صدات میکنم جواب نمیدی؟ بیا ببینم آقاجون یک لحظه کوتاه نگاهش را به بادآورد دوخت و بادآورد هم زمان تردید و خواهش و حسرت و امید را در چشمهای سبز پشت عینک او دید، بعد صدایش را شنید که گفت وسط بیابون که گمش نکردی خونه رو گذاشتی رو سرت پسر منه پسر منه آوردمش اینجا کتاب برداره برای مشق های مدرسه ش...
عجیب است که اسم آدم «بادآورد» باشد. حتی اگر لک لک ها هم بچه ای را آورده باشند آن قدر عجیب نیست که باد آورده باشد. شاید برای همین بچه های مدرسه هیچ وقت از جوک ساختن درباره اسم بادآورد خسته نمی شوند. و برای همین خودش تمام عزمش را جزم کرده که هرجور شده این اسم مسخره را از شناسنامه اش پاک کند. اما برای عوض کردن اسمش باید از سد سخت و بی نفوذ آقاجون بگذرد. شرط آقاجون از اسمی که برای بادآورد انتخاب کرده هم عجیب تر است اردو در قبرستان ژغاره
تلگرام
واتساپ
کپی لینک