1
بنر بالای صفحه
IdeBook.ir
  • فروش ویژه

کتاب خاطرات حاج سیاح نیک نام

معرفی کتاب خاطرات حاج سیاح نیک نام

4.3 (1)
کتاب خاطرات حاج سیاح(نیک نام)، اثر محمدعلی سیاح حمید سیاح ، در بازار نشر ایران، توزیع شده است. این محصول در سال 1402 توسط انتشارات نیک نام ، به چاپ رسیده است. این محصول در قطع و اندازه‌ی وزیری، در سایت ایده بوک قرار دارد.
موجود
قیمت ایده بوک: 455,000 27%

332,150

محصولات بیشتر
خاطرات حاج سیاح نیک نام

مشخصات محصول

نویسنده: محمدعلی سیاح حمید سیاح
ویرایش: -
مترجم: -
تعداد صفحات: 503
انتشارات: نیک نام
وزن: 750
شابک: 9786229437568
تیراژ: -
سال انتشار: 1402
تصویرگر: -
نوع جلد: گالینگور

مقدمه

پدرم حاج محمد علی سیاح محلاتی فرزند مرحوم حاج محمدرضا، در خانواده ای دوستدار علم و ادب به دنیا آمد و در عنفوان جوانی برای تحصیل علوم متداوله آن زمان به طهران و بعد با کمک مالی عموی خود به اعتاب مقدسه مسافرت نموده و از محضر دانشمندان و علمای عصر خویش بهره مند شد. در مراکز علم مانند نجف و کربلا، از ممالک مختلف، منجمله قفقازیه و هندوستان، طلاب مسلمان برای تحصیل علوم دینی گرد آمده و به بحث و فحص مشغول بودند. طلاب جوان با گفت وگو از وضع حکومت های مسلمان و مقایسه آنها با ممالک اروپایی رمز پیشرفت را در وجود قانون و اجرای صحیح آن می دانستند و مرحوم پدرم نیز که وضع نابسامان وطنش را دیده و آتش بیداد حکام و صاحبان القاب و مناصب را ملاحظه کرده بود با داشتن چنین عقیده ای شوق سیاحت و مطالعه در وضع اجتماعی ممالک مترقی در ایشان برانگیخته میشود. در سن ۲۳ سالگی پس از فراغت از تحصیل در عتبات به ایران مراجعت نموده و عمویش که در مهاجران اراک سکونت داشت چون او را جوانی شایسته و عالم میبیند دختر خود را برای او نامزد می کند. داشتن عیالی متمول و زندگی کردن با خرج او با طبع پدرم سازگار نبود و به همین جهت با توشه مختصری بی خبر به قصد خارج شدن از مملکت فرار کرده و چون قفقازیه را نزدیک تر می بیند از راه زنجان و تبریز عازم آنجا می شود. در تبریز با تجاری که با محلات آشنا و مربوط بوده اند تماس گرفته و خود را همسفر یک نفر محلاتی محمد علی نام که بین راه زنجان به تبریز به مرض قولنج در گذشته، معرفی نموده و خواهش میکند که خبر فوت چنین شخصی را به محلات برسانند تا خانواده او دیگر در انتظار نمانند و بدین ترتیب خبر فوت او در محلات منتشر می گردد. پس از رسیدن به قفقاز مدتی در آنجا مانده و با زبانهای ترکی و ارمنی و روسی آشنا...

گوشه ای از کتاب

در کهریزک هم اقامت نکرده از دروازه غار وارد وارد تهران شدیم راهداران دروازه جعبه را باز کرده، قدری از هلو برداشتند. من پرسیدم این چه بود؟ عبدالواسع گفت: این شلتاق است، والا میوه جات گمرک ندارد گفتم مگر ایران قانونی دارد که از چه گمرک بگیرند و از چه نگیرند و چه قدر بگیرند و کجا ثبت شود و به دولت برسد یا نرسد و تفتیش شود؟! کاش میگفتی هلو گمرک دارد و مرا مشوش نمیکردی زیرا میگفتم قانونی است و حق دولت است، لکن این طور که در دروازه دولت و پایتخت این بی ترتیبی شود و دولت مفتش و خبر نداشته باشد یا داشته باشد و جلوگیری نکند پس وای به حال ولایات دور دست.


باری، در کاروانسرای گلشن منزل کردیم بعد از استحمام عبدالواسع هلوها را به خدمت زاهد استاد غلامرضا برد و من در بازار گردش کردم و میخواستم منزل مختصری بگیرم. در مسجد حکیم گردش میکردم ملاعلی محلاتی دعانویس را دیدم. او مرا نشناخت و من او را شناخته خود را معرفی کردم رمالی و جفاری و دعانویسی و افسونگری و جادوگری در ایران از جمله کارها و مایه معاش و زندگی بعضی اشخاص است که مقدرات مردم را با این کارها و با تسخیر و جن گیری و دعانویسی و روضه خوانی و تعزیه خوانی و نذر به فلان سید یا اجاق و رفتن به امامزاده و بسیار کارهای دیگر میخواهند به وفق دلخواه ایشان کنند. ثروت و راحت و عزت و منصب و لقب و صحت جسم را در عوض کار و صنعت و دوا و طبابت و علم و عمل از این امور می طلبند و مردم عوام بیچاره را آدم فریبان به این راه ها از هر باب ترقی باز می گذارند ملاعلی گفت: البته باید منزل بگیرید کاروانسرا مناسب نیست. گفتم: منزل محقری میخواهم به زودی مرا برد به جایی که یک اتاق و مطبخ و مستراحی داشت از قرار ماهی پانزده قرآن کرایه کرده مبلغی دادم بوریا باف آورده آنجا را با بوریا فرش کند. به کاروانسرا برگشتم عبدالواسع هلو را رسانیده و برگشته بود گفت آقای استاد طالب ملاقات شما است. اگر نروید به کاروانسرا میآید گفتم امروز بماند می رویم. هنگام غروب در مدرسه دارالشفا به خدمت آقای میرزا ابوالحسن جلوه رسیده در مقام انصاف او را بالاتراز آنچه شنیده بودم دیدم با آن فضل و جلالت قدر و حسن اخلاق و خوشی محضر او را هیچ ادعایی نبود. فردا، ملاعلی همشیره زاده خود محمد علی نام را به من خادم داد و در همان عمارت که گرفتم با فرش بوریا و جزئی لوازم منزل ساکن شدم. صد تومان حواله به یکی از تجار داشتم دادم عبدالواسع گرفت خودم قصد نداشتم زیاده از یک ماه توقف کنم. مکتوب آقاخان را...

پشت جلد

میرزا محمد علی محلاتی در ۲۳ سالگی سفر هیجده ساله خود به دور دنیا و سراسر ایران را آغاز کرد و به همین خاطر به حاجی سیاح معروف شد. این کتاب شرح خاطرات اوست که به زبانی شیرین نوشته شده است. این کتاب بر اساس نسخه سال ۱۳۴۶ منتشر شده است.

نویسنده

محمدعلی سیاح حمید سیاح

محمدعلی سیاح حمید سیاح

در حال حاضر مطلبی درباره محمدعلی سیاح حمید سیاح نویسنده خاطرات حاج سیاح نیک نام در دسترس نمی‌باشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایده‌بوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعه‌ی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.

دیدگاه کاربران

دیدگاه شما

کد امنیتی ثبت نظر

با ثبت دیدگاه، موافقت خود را با قوانین انتشار دیدگاه در ایده بوک اعلام می‌کنم.

پرسش خود را درباره این محصول ثبت کنید