کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم را می
توانید با استفاده از روش های زیر با سایرین به اشتراک بگذارید.
کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم
بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم
ناموجود
4.3 (4)
معرفی محصول
بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم در سال ۲۰۰۰ منتشر شد. روی کتاب حتا یک نقد منفی نوشته نشد، همه آن را ستودند ، هم منتقدان دوستش داشتند و هم خوانندگان.
این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای سال سال ۲۰۰۰ آمریکا شد. سداریس به خاطر این کتاب جایزهی ثربر برای طنز امریکایی را برد و مجلهی تایمز او را طنزنویس سال نامید.
سداریس پرمخاطبترین طنزنویس پانزده سال اخیر امریکاست. تمام کتابهایش با مقیاسهای نجومی پرفروشاند. تاکنون در امریکا هشت میلیون نسخه از آثارش به فروش رسیده است.
البته پرطرفدارترین و بهترین کتابش همین بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم است. این کتاب به زبانهای بسیاری ترجمه شده. سداریس میخنداند.
به مفهوم واقعی کلمه. از او نباید انتظاری را داشته باشید که از کافکا و فاکنر و بورخس دارید. اتفاقا در بیشتر طنزهایش-به خصوص در این کتاب- فضاهای روشنفکری و روشنفکران را دست میاندازد و باعث خنده میشود.
سداریس در دسامبر سال ۲۰۰۸ از دانشگاه بیرمنگام دکترای افتخاری دریافت کرد. او تا کنون بیش از چهل مقاله در مجلهی نیویورکر چاپ کرده است.
کتاب حاضر، مشتمل بر بیست و شش داستان کوتاه طنز از نویسندهای آمریکایی است. داستانهای مندرج در کتاب، با هدف انتقاد از برخی مسائل اجتماعی موجود در جوامع غربی تدوین شدهاند. عناوین برخی از این داستانها عبارتند از: بتازکارولینا؛ مهندسی ژنتیک؛ جوانان در آسیا؛ جهش بزرگ رو به جلو؛ درخشان مثل الماس؛ بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم؛ شهر نور در تاریکی؛ آدم باهوش و هر چه پوشیده را میخورم. «بالاخره یه روزی قشنگ حرف میزنم»، داستان مرد میانسالی است که پس از گذراندن دورة کوتاه آموزش زبان فرانسه، برای زندگی راهی آن کشور میشود. وی ناچار است در فرانسه هم به همراه دیگر مهاجران با ملیتهای متفاوت بر سر کلاس درس زبان فرانسه حاضر شود. معلّم آنها زنی پرخاشگر، بیادب و به شدّت خشن است که با هر اشتباه دانشآموزان خویش را به باد توهین و انتقاد گرفته و کاملاً اعتماد به نفس را در آنها از بین برده است. شخصیت اصلی داستان، تمام سعی و تلاش خود را در یادگیری زبان فرانسه به کار میگیرد و روزی درست هنگامی که آموزگار در حال توهین به اوست در کمال شگفتی متوجه میشود که قادر است تمام گفتههای معلم را بیکم و کاست درک کند. او این واقعه را به فال نیک گرفته و درمییابد که روزی هم خواهد توانست فرانسه را به همان روانی فرانسوی زبانها صحبت کند.
گوشه ای از کتاب
اول ماه که قبض گاز و برق و تلفن میآمد من را مجبور میکرد که توی دفتر سررسید بگردم و از آدمهایی که بهش بدهکارند یک لیست تهیه کنم. مثلا به او میگفتم که یک کتابفروشی در لندن هفده دلار بدهی دارد. هیفده دلار! همین الان بهشون زنگ بزن و بگو فوری پول رو برام بفرستن.
به او میگفتم که تلفن زدن به لندن بیشتر از هفده دلار خرج برمیدارد ولی اصلا برایش مهم نبود، میگفت اصول کار بیشتر برایش اهمیت دارد. قبل از این که چای از گلوشون پایین بره بهشون زنگ بزن.
گوشی را برمیداشتم و وانمود میکردم که دارم شماره میگیرم. محال بود که دست پر برگردم، حتا اگر طلب شخصی خودم را هم میخواستم امکان نداشت یک انگلیسی به این راحتیها پول به کسی بدهد. گوشی را کنار گوشم نگه میداشتم و به باغ و خانههای منظم همسایههای والنسیا نگاه میکردم.
خدمتکارهای یونیفرمپوش، سرویس چای خوری نقره به دست وارد اتاقها میشدند. مردان و زنان روی صندلی نشسته بودند و بدون عینک آفتابی به دیوارهای خانهشان زل زده بودند.
چیزی که نگرانم میکرد این بود که من به خانهی والنسیا تعلق داشتم و در بین این همه خانه در نیویورک جایم این جا بود، در کنار کنتس پابرهنه.
گفتم لندن جواب نمیده. فکر کنم امروز توی انگلستان تعطیل رسمی باشه.
خب پس به اون کتاب فروشیه تو میشیگان زنگ بزن که بهمون دوازده دلار و پنجاه سنت بدهکاره.
در حال حاضر مطلبی درباره دیوید سداریس
در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش
محتوا،
به
مرور،
نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه
به
تعداد
بسیار
زیاد
نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری
زمانبر
خواهد
بود؛
لذا
در
صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه
ارتباط با ما
درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت
قرار
خواهد
گرفت.ضمنا
اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر
خود،
نویسنده
هستید
و
تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و
دعوت
کنید،
می
توانید
محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ما
ارسال
نمایید.
زاده سال ۱۳۵۴ در تهران. خاکسار در میان مترجمان جوان این سالها توانسته جایگاه قابل اتکایی را کسب کند به گونهای که هر ترجمه جدید او با استقبال خوبی روبرو میشود که البته این امر تا حد زیادی ماحصل هوش و تیزبینی او در انتخاب نویسندگانی است که یا چیزی از آنها ترجمه نشده و جای کار زیادی دارند و یا اثر مهمی از نویسندهای است که کسی برای ترجمه به سراغش نرفته است.
ترجمه آثاری از نویسندگانی همچون بوکوفسکی، جان کندی تول، فیلیپ راث، پاتریک مک کیب، فلن اوبراین و استیو تولتز بخشی از پرونده کاری خاکسار در مقوله ترجمه هستند.
خاکسار در جایی گفته: اعتماد مخاطبان به من، مسئولیت مرا سنگینتر کرده زیرا با یک انتخاب اشتباه، هم مخاطبان رنجیده میشوند و هم اعتباری که بدست آمده خدشه دار میشود. او میگوید: رمانهای انگلیسی ترجمه نشده را میخوانم تا اگر موردی مناسب بود، به سراغ ترجمهی آن بروم. خاکسار همچنین از علاقه مخاطبان به رمانهای طنز با زمینه اجتماعی به نیکی یاد کرده است.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک