4,440,000
به نظر میرسید لکه های زنگ زدگی نقشی از دریای خون بر سطح سیاه و ناهموار باد نمای برج ماک کشیده اند. این بادنما که یک قرن از عمر آن میگذشت بر نوک یک نیزه قدیمی قرار داشت که به قسمت بالای دیوار برج پیچ شده بود. این بادنمای غول پیکر و بدشکل با چکش کاری به شکل یک دیو بالدار درآمده نیشش با خنده ی موذیانه ای باز بود و با هر باد شدید ضربه میخورد و حرکت میکرد و فریاد اعتراضش بلند میشد.
بادها در جهت مخالف ستونهایی از دود میوزید که بر روی محله ماوس در شهر مالاز بلند شده بود. سکوت بادنما حکایت از کاهش ناگهانی نسیم دریا داشت که به زحمت خود را بر دیوارهای ناهموار و زمخت برج ماک میکشید و سپس غرغرکنان جان میگرفت که همزمان با رسیدن نفسهای پر از شراره و دود محله ماوس به شهر بود که ارتفاعات دماغه را در می نوردید.
گانویس استابرو پاران از خاندان پاران روی پنجه هایش ایستاد تا از روی دیوار قلعه نگاه کند پشت سرش برج ماک قد علم کرده بود که روزگاری پایتخت امپراطوری بود اما اکنون به دلیل آنکه سرزمین اصلی فتح شده بود بار دیگر جایگاهش افت کرده و به یکی از مناطق تحت تصرف فیست تبدیل شده بود. در سمت چپ او بادنما و جام سرکش آن قرار داشت.
استحکاماتی که شهر از آن دیده میشد چنان برای گانوئس آشنا بود که برایش جذابیتی نداشت این بازدید او سومین بازدید در سالهای طول و دراز بود؛ او مدتها قبل حیاط دربار و آن قلوه سنگهای تلنبار شده و برج قدیمی را کاویده بود که حالا مثل یک اصطبل بود. طبقه بالای آن به لانه کبوتران پرستوها و خفاش ها تبدیل شده و قلعه چنان بی اهمیت شده بود که اکنون حتی پدرش می توانست به آنجا برود و در مورد مالیات ده درصدی برای صادرات جزیره با مسؤلان بندر مذاکره کند البته در وهله آخر بخش مهمی از دسترس خارج بود
شهر پیل آرام به نظر میرسید هر چند زمین بیرون از دیوارها پر از آوارهای بازالتی بود و خاطره ی دود و آتش هنوز در هوا موج می زد. در امتداد دیوار و در بخش هایی از آن داربستهایی دیده میشد و موجودات کوچکی که مشغول تعمیر گودی های بزرگ در سطح سنگکاری شده ی دیوار بودند. از دروازه ی شمالی جریان کندی از کالسکه ها در حال خروج به سمت تپه ها بودند و فضای بالای سرشان پر از کلاغ بود در امتداد لبه ی تپه ها صفی از پشته های خاک وجود داشت که عادی به نظر نمی رسید.
پاران شایعاتی را از اینجا و آنجا شنیده بود پنج ساحر مرده بودند که دو تن از آنها ساحر اعظم بودند. تلفات ارتش دوم به اندازه ای بود که گمان می رفت با ارتش پنجم و ششم ادغام شود و هنگ جدیدی از دل آنها بیرون آید و قلعه ی مهتاب به سمت جنوب از روی کوه های تاهلین به دریاچه آزور عقب نشینی کرده بود و پشت سرش ردی از دود شناور بود و مانند ابری که کارایی اش را از دست داده به یک سمت مایل شده بود اما یک حکایت بیش از بقیه عمیقاً فکر سروان را مشغول کرده بود بریج برنرها نابود شده اند برخی گفته ها حکایت از آن داشت که مردی آنها را به قتل رسانده و برخی دیگر اصرار داشتند که تعداد اندکی از جوخه ها توانسته اند پیش از ریزش تونلها بیرون بیایند.
در حال حاضر مطلبی درباره استیون اریکس نویسنده باغ های مهتاب بهنام در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، نویسندگان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد نویسندگان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از نویسنده، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن نویسنده در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این نویسنده را می شناسید یا حتی اگر خود، نویسنده هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
در حال حاضر مطلبی درباره محمد خیریان مترجم کتاب باغ های مهتاب بهنام در دسترس نمیباشد. همکاران ما در بخش محتوا، به مرور، مترجمان را بررسی و مطلبی از آنها را در این بخش قرار خواهند داد. با توجه به تعداد بسیار زیاد مترجمان این سایت، درج اطلاعات تکمیلی، نقد و بررسی تمامی آنها، کاری زمانبر خواهد بود؛ لذا در صورتی که کاربران سایت برای مطلبی از مترجم، از طریق صفحه ارتباط با ایده بوک درخواست دهند، تهیه و درج محتوای برای آن مترجم در اولویت قرار خواهد گرفت.ضمنا اگر شما کاربر ارجمندِ سایت ایدهبوک، این مترجم را می شناسید یا حتی اگر خود، مترجم هستید و تمایل دارید با مطلبی جذاب و مفید، سایرین را به مطالعهی کتاب ترغیب و دعوت کنید، می توانید محتوای مورد نظرتان را از صفحه ارتباط با ایده بوک ارسال نمایید.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک