جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
197,200
یادداشت مترجم ۱۱
پیشگفتار / ۱۵
قدرت مناسک ۱۷
منتظر چه هستید؟ یک فهرست درست کنید. ۲۰
گرگم به هوا در حیاط مدرسه / ۲۲
۱۰۱ راه برای استفاده از ۲۶/۰۰۰
چه چیزی شما را خوشحال میکند ؟/۳۱
برای نوشتن وقت ندارید ؟/۳۴
نگاه کودکی تان را پیدا کنید. ۳۸
نقاط عطف / ۴۲
اگر تقدیر به شما مار زنگی داد با آن کیف دستی درست کنید. ۴۶
بازنویسی کلیشه ها ۵۱
یک دقیقه یک جمله ۵۴
جان کلام ۵۸
تبديل لکه ها به قصه ه۶۳۸
جملات ناتمام / ۶۷
جاهای خالی را پر کنید. ۷۰
اولین باری که در بچگی برف را دیدید یادتان می آید؟ جادویی بود، نبود؟ اغلب ما وقتی به بزرگسالی می رسیم، دنیایمان چیزی آشنا می شود و دیگر واقعاً چیزهای عادی را نمی بینیم. ما چیزی را ثبت میکنیم که به آن نیاز داریم. قضیه همین است. گاهی اوقات حتی این طور هم نیست. شخصی را میشناسیم که از فروشگاه مارکس و اسپنسر یک جفت کفش خرید. با وجود گذشت دو هفته از این کفش خریدن تشخیص نداده بود که لنگه ی چپ به لحاظ طرح کمی با لنگه ی راست تفاوت دارد. این اتفاق رخ می دهد و چه افتضاحی به ضیافتهای شام جان می بخشد. اگر می خواهیم داستان نویس بشویم باید آن نگاه کودک را پیدا کنیم. در واقع، ما به پرورش نگاه هنرمندانه و آگاهی از تمام جزئیاتی که یک فرد عادی آنها را ندیده می گیرد، نیاز مندیم. دانه ی روی یک برگ یاس بنفش لکه ی قهوه روی حبه ی قند توده ی بوته ی خاکشیر لای آسفالت این چیزها به توهم واقعیت داستان کمک میکنند. اما جزئيات بصری کارسازترند جزئیات با دقت گزینش شده در ذهن خواننده، قدرت بازآفرینی جادویی محیط خود را دارند در یکی از تک گوییهای کتاب سران وراج، سه شخصیت در یک کافه دیدار میکنند. همه جا به رنگ قرمز بود. آباژور قرمز پیشخدمت های قرمز پوش بشقاب های قرمز روی میز آن چیزهای سس مانند پلاستیکی شبیه گوجه فرنگی بودند و قرمز وقتی نگاه کردم یک قطعه چیپس داخل شکردان بود.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک