جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
34,500
شب تاریک و بدون ستاره ای بود بی هدف و آرام در اقیانوس آرام شمال حرکت می کردیم موقعیت دقیقمان را امروز نمی توانم بیان کنم، چون خورشید تمام هفته با لایه ای از مه پوشیده شده بود؛ لایه ای که به سختی بالاتر از نوک دکل کشتی مان بالای سر ما معلق بود و گاهی اوقات تا دریا هم پایین می آمد و دریا را زیر غبارش مخفی می کرد. پ
بادی نمی وزید اهرم سکان را محکم بسته بودیم و من تنها مرد روی عرشه بودم. گروه که شامل دو دریانورد و خدمتکار کشتی بود، مدتی میشد که در اتاق کوچکمان و جلوی کشتی خوابیده بودند در حالی که ویل، دوستم و مالک قایق آن پشت در تختخواب کابین کشتی دراز کشیده بود ناگهان از دور صدای فریادی در تاریکی به گوش رسید: «قایق، آهای!» صدا چنان غیر منتظره بود که من از شدت تعجب نتوانستم همان موقع جوابش را بدهم یک بار دیگر صدا شنیده شد اما این بار کمی گرفته تر و غیر عادی بود انگار از جایی دور از دریای سیاه طنین انداخته بود: «قایق آهای!»
مدتی بعد جواب دادم: سلام شما کی هستید؟ چه میخواهید؟
آن صدای عجیب و غریب که احتمالاً در صدای من متوجه اثری از ناامنی و نگرانی شده بود جواب داد لازم نیست بترسید من پیرمرد هستم. مکث قبل از آخرین کلمه اش به نظرم عجیب آمد. اما بعدها فهمیدم که منظورش چه بود.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک