جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
163,200
می خنداندند اداهای زیادی در می آوردند و به طرز عجیبی صحبت می کردند. پس از رفتن آنها من به رختخواب رفتم بسیار بد خوابیدم و دیر از خواب بیدار شدم. حدود ساعت ۱۲ به تئاتر رفتم و متوجه شدم به خاطر تمرین دشمن مردم تمرین نداریم راوسکایا مریض است و «کوچه و روا» به جایش بازی می کند بنابراین دیگر نیاز به تعطیل اجرا نیست، پس از این که از تئاتر بیرون آمدم به احوال پرسی راوسکایا» رفتم حالم خوب بود. تماشای بارش برف برایم لذت بخش بود. من این آرامش و نرمی را دوست دارم. ر اوسکایا» به زحمت میتوانست حرف بزند سینه پهلوی بدی کرده است و ۳۹ درجه تب دارد. بعد رفتم خانه کمی با «رالیا» و «ولودیا» گپ زدم. ناهار خوردم و شروع به نوشتن به تو آنتون عزیز و خوبم کردم. این نامه شنبه به دست تو میرسد پنج روز در راه خواهد بود. مگر نه؟ چه طور رسیدی آنجا؟ هم سفرهایت چه طوری بودند سیگارهای شان ناراحتت نکرد؟ با آنها حرف زدی؟ هنوز ساعت ۵ نشده و تو ساعت ۹ به ورشو خواهی رسید. خودت را خوب بپوشان سعی کن وقتی قطار عوض می کنی سرما نخوری از این که این جوری با تو صحبت میکنم از دستم عصبانی نشو
مرا باز «دلبندم» هاپو کوچولو» و «دخترک باشکوه» خطاب کن. میدانی آنتون از رؤیا دیدن وحشت دارم منظور تفسیر رویاهایم است. اما به نظرم رسید از احساس ما چیزی خوب و نیرومند رشد خواهد کرد و وقتی چنین فکر میکنم احساس راحتی میکنم قلبم روشن میشود و دلم میخواهد زندگی کنم و کار کنم جزئیات بی اهمیت و روزمرگی عذابم نمی دهد و دیگر درباره ی معنی زندگی فکر نمیکنم تو هم این اعتقاد و احساس را و این امید را داری که ما سه ماه جدایی را تاب خواهیم آورد عزیزم؟ نمی دانم ولی چرا فکر میکنم باز هم توان کار کردن را پیدا خواهی کرد، میتوانی در نیس خوب استراحت بکنی پیاده روی خواهی کرد و بعد سر میزت خواهی نشست
تلگرام
واتساپ
کپی لینک