جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
74,000
وقتی که بیاید معلم با یک عصا یک قاچ سیب مانده که از لبهای تو کمپوت است پای کسی که از زانو بریده است
حالت اسیدی میدهد به معده ی ما باز دارد درد میکند جاش توی شلوار خالی
و با این حکایت ما از قصه فاصله میگیریم و این بر میگردد به سال جنگ موشی که در کانال فاضلاب نمی مرد و از لوله ای به لوله ای جان دادن خرمای مالیده به نان در دست بچه ی محله ی تپه ما که روی پیت حلبی میزدیم میرفتیم بالا و جمعه نمیرسیدیم به یک شنبه یک شبه نمی رسد
ای اصراری که در نانهای ما نفت ریخته بودی نفخ کردیم و این که قیر و قند آدامس نبود از ازل
تلگرام
واتساپ
کپی لینک