جستجوهای اخیر
جستجوهای پرطرفدار
296,000
ایزی با چشمانی گرد شده که دورتا دورش خط چشمی سیاه احاطه کرده بود گفت: آخ جون.»
لبم را گاز گرفتم که مبادا به دختر بزرگ ترم بخندم.
از سرتا پایش مشکی بود ساق شلواری چکمه ها ژاکت بلند به سبک تونیک
اولیویا پرسید: «خامه ی کیک کجاست؟ ببینم از اون شکلات دارچینی های داغ هم داریم؟ اون ها که به درد تزیین واسه چشم و دکمه می خوره؟»
گفتم: «البته که داریم.» مارک گفت: به وقتش کلوچه ها رو تزیین میکنیم اول از همه وقت جلسه ی خونوادگیه.» ایزی با طعنه آمیزترین لحنی که میتوانست گفت: «چه» عالی. چقدر خوش شانسیم؟ تزیین درخت کریسمس و جلسه ی خونوادگی اون هم توی یه روز؟ سپس به ساعتش نگاهی انداخت. به شرطی که تا چهل و سه دقیقه دیگه تموم شه. قراره با تئو برم بیرون. سرم را به نشانه ی نفی تکان دادم. امروز نه ایز ایزی غرولندی کرد و دست به سینه ایستاد و گفت: «شوخی میکنی دیگه نه؟ انقباض شدید عضلات شانه و گردنم را حس کردم گفتم: «امروز روز خانواده است.» ایزی با تحکم گفت: «خیلی مزخرفه.» مارک با لحنی توبیخ آمیز گفت: ایزابل حواست به حرف زدنت باشه نگاهی به اولیویا انداخت.
تلگرام
واتساپ
کپی لینک